یادی از پور رضا، خواننده مردمی چاپ
صدایی که سوز و گداز عشق را دلپذیر می کرد
18 فروردین 95 - 00:01  | 1728 بازدید

نه تنها گیلانی ها بلکه بیشتر هموطنان زنده یاد فریدون پور رضا را می شناسند. صدایش گرم و دلنشین بود. شیرینی صدایش حتی سوز و گداز دوری و جدایی عاشقی را هم قابل تحمل می کرد. مردم او را دوست داشتند و او هم شیفته مردم و فرهنگ و هنر دیارش بود. در زندگینامه وی آمده است: فریدون پوررضا خواننده و موسیقیدان گیلک و صاحب نظر در زمینه موسیقی فولکلوریک گیلکی در سوم مهر ۱۳۱۱ در لشت نشا متولد شد و در ۲۳ فروردین ۱۳۹۱ در شهر رشت چشم از جهان فرو بست. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ناصر خسرو به پایان رساند و سپس در مغازه پدر به آرایشگری پرداخت.

او از استادان آواز یونس دردشتی، سعادتمند قمی و غلامحسین بنان، آواز ایرانی را آموخت و در سال ۱۳۳۳ کار تعزیه را به همراه علی به کیش آغاز کرد. او در همان سال نمایشنامه‌ای برای تئاتر و اجرای آن در سالن سینمای لشت نشاء نگاشت.

شش سال بعد در آزمون خوانندگی رادیو گیلان رتبه اول را کسب و به طور رسمی به عنوان خواننده شروع به کار کرد. از اردیبهشت ۱۳۵۰ همکاری با تلویزیون را آغاز کرد، و در همان سال به عنوان پژوهشگر آواهای بومی و با همراهی مشاهیر فرهنگی و هنری ایران سیمین دانشور، محیط طباطبائی، منوچهر آتشی، محمود عنایت، ایرج افشار و دیگر استادان برجسته دانشگاه تهران به لندن سفر کرد.

وی در سال ۱۳۶۷ همکاری اش را با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران به عنوان کارشناس موسیقی آغاز و در همان سال کنسرتی رادر رشت برگزار کرد.

از آن تاریخ به بعد به ترتیب در شیراز، همدان، آلمان، رشت و تهران به اجرای برنامه و کنسرت پرداخت. دو کاست می‌گیلان و گیله لو آثار بعد از انقلاب اوست. در سال ۱۳۷۹ تیتراژ و متن سریال پس از باران را اجرا و یک سال بعد مقام اول موسیقی در فیلم و سریال‌های کشور را از آن خود کرد.

فریدون پوررضا برداشتی متفاوت از موسیقی فولکلور ارائه داده‌است. او از ملودی‌های دیلمان، گالش و گیلک در این راه استفاده کرد. او با تحقیق در زمینه موسیقی، بسیاری از ظرفیت‌های موسیقی گیلان را رشد داد و به گیلان و ایران معرفی کرد.

   چاپ مقالات تحقیقی در گیلان نامه ودیگر جراید و همکاری با جهانگیر اشرفی و دکتر علی عبدلی در گرد آوری «موسیقی گیلان و مازندران» که اجرای کل آواهای گیلکی بر عهده وی بود از فعالیت های او بوده است. (این پژوهش به وسیله انجمن موسیقی ایران در ۶ نوار تکثیر شد و در تمام فرهنگ سراها موجود است.)    

عضویت در شورای فنی و آموزش‌های آزاد موسیقی وابسته به ارشاد، عضو هیئت داوران همایش دیلمان شناسی- شرکت در این همایش و اجرای آواز در تابستان ۱۳۸۴، تألیف کتاب ارزشمند موسیقی فولکلوریک گیلان به عنوان طرح پژوهشی نیز از دیگر فعالیت های این هنرمند گیلانی بوده است.

به یاد مردی که تاریخ را خوب می دانست

تقریبا از اوایل دهه هشتاد با استاد پرتو آشنا شده بودم. بارها در شورای پژوهشی مجتمع فرهنگی خاتم الانبیا و به هنگام چاپ نشریه فرهنگ گیلان شنونده صحبت هایش بودم و یا در همایش های مختلف به نقل از وی مطالبی تهیه کرده بودم. خبر درگذشت این استاد فرزانه در شهریور سال 94 موجب غم و اندوه دوستداران وی شد. وی که به خوبی با تاریخ آشنا بود در صحبت ها و سخنرانی ها با استناد به اسناد تاریخی، به درستی وقایع را روایت می کرد.

در زندگینامه این استاد گرانقدر آمده است: افشین پرتو، مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و گیلان سال ۱۳۲۸ در مشهد به دنیا آمد.

زنده یاد افشین پرتو سال‌ها به عنوان معلم تاریخ در مدارس گیلان تدریس میکرد و در کنار آن به دلیل علاقه‌مندی به پژوهش در تاریخ معاصر گیلان و نهضت جنگل به پژوهش‌های میدانی وکتابخانه‌ای فراوانی در این زمینه دست یازید.

همین علاقه سبب شد تا او برای دریافت دکتری رشته تاریخ به دانشگاه مسکو برود و از آنجا فارغ ‌التحصیل شود.

مشروطه و گیلان، تاریخ رویدادهای گیلان در دوران مظفرالدین‌شاه و محمدعلی‌شاه قاجار، گیلان و خیزش جنگل، تاریخ گیلان در دوران احمدشاه قاجار، دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان و تاریخ گیلان از آغاز تا برپایی جنبش مشروطه، از جمله آثار تألیفی وی است.

افشین پرتو کتاب‌هایی از جمله جنگ جهانی اول و فارس، خاطرات سرگرد گوستاو نیلستروم سوئدی را ترجمه و تعدادی دیگر از کتاب‌های تاریخی مانند تاریخ گیلان، رویدادهای سده‌های دهم و یازدهم هجری را تصحیح و تحشیه کرده است.

وی همچنین خاطرات چند نفر از اعضای نهضت جنگل را تصحیح و منتشر کرده و خاطرات احسان‌الله‌ خان را نیز برای چاپ تصحیح و آمادهٔ کرده بود.

او روز ۲۶ شهریور ماه ۱۳۹۴ بر اثر مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری شد و سپس درگذشت.

 

 

آرسن میناسیان معروف به موسیو آرسن از ارامنه رشت و از نیکوکاران به نام ایران

آرسن میناسیان در سال 1295 خورشیدی (1916 میلادی) در خانواده ای مسیحی در شهر رشت بدنیا آمد. تحصیلاتش را در «مدرسه ارامنه انوشیروان رشت» شروع، و در همان مدرسه به پایان رساند. و در تمام مدت زندگی جز خدمت به مردم کاری نکرد.

داروخانه کارون رشت، اولین شبانه‌روزی ایران به همت مسیو آرسن افتتاح شد.

آرسن به دین و اعتقادات همشهری هایش احترام خاصی می گذاشت، در مراسم تاسوعا، عاشورا و چهل منبر شرکت می کرد.به هر مسجدی که وارد می شد مردم به احترام او از سر جایشان بلند می شدند و برایش صلوات می فرستادند.این ها اعتباراتی بود که آرسن به راحتی به دستشان نیاورده بود. برای همه روشن شده بود که خدمت او به مردم صادقانه بوده، بدون آن که ثانیه ای به فکر نفع خود بوده باشد. او به فکر همه کس و همه چیز بود جز خودش. موسیو دیگر فقط یک داروساز و یا یک داروخانه دار نبود. او امین مردم شده بود. به عیادت بیماران می رفت، در دادگستری ضمانت می کرد، و در این راستا مردم نیکوکار نزد او پول، طلا و مواد غذایی می سپردند تا او به دست فقرا برساند.

تاسیس اولین خانه سالمندان و معلولین ایران در رشت نیز توسط مسیو آرسن انجام شد.

با تاسیس خانه سالمندان و معلولین، آرسن بیشتر وقتش را در آنجا صرف خدمت به مردم می کرد.

براساس اطلاعات موجود او به فکر همه بود جز خودش، بیماری او را رنج می داد ولی او به کسی از درد درونش نگفت، نارسایی اکسیژن بدنش را ضعیف کرده بود. سرچشمه اش تنگی نفسی بود که دچارش شده بود. وحشت آرسن از بستری شدن، و روزی به مردم خدمت نکردن بود. آری او چنان محو دیگران بود که خودش را از یاد برده بود. غروب 14 فروردین سال 1356 که مانند روزهای دیگر در آسایشگاه مشغول به کار بود، پرستاران متوجه وضعیت غیرعادی آرسن شدند، او به سختی نفس می کشید، چهره اش کبود شده بود، دکتری که در بخش بود را فرا خواندند. همه بی تاب و مضطرب بودند، آرسن تاب تحمل دیدن چهره نگران همکارانش را نداشت، دلگرمیشان می داد و می گفت: چیزیم نیست، زود برطرف می شود، نگران نباشید. وقتی او از دنیا رفت همه مردم شهر که او پناهگاهشان بود عزا دار شدند. یادش گرامی باد

به یاد یک همکار خوب مطبوعاتی

بیشتر مواقع برای خرید روزنامه به کیوسک مطبوعاتی بیستون می رفتم، اما کمتر به حال و احوال فروشنده توجه داشتم، در تدارک چاپ اولین شماره مجله گیلان فردا بودم که شنیدم آقای اسماعیل رمضانی همکار خوب مطبوعاتی بیمار است. وقتی مجله چاپ شد و تعدادی را برای عرضه به مخاطبان به آنجا بردم، از آقای خوشرو که یکی از نزدیکان ایشان بود شنیدم که بیماریشان شدت گرفته است و متاسفانه سعادت یار نشد که به بهانه انتشار مجله دفعات بیشتری ایشان را ببینم. یادشان سبز

برچسبها : ،
به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code