رشد جمعیت، لازمه توسعه پایدار
25 آذر 94 - 00:09  | 1880 بازدید
  • دکترسید رضا میرعسکری

            موضوع مورد مطالعه در علوم انسانی، ابعاد مختلف انسان و در علم اقتصاد به طور اخص، رفتار اقتصادی انسان است. مطالعه رفتار اقتصادی فرد، خانوار و بنگاه در شاخه اقتصاد خرد و رفتار اقتصادی جامعه به عنوان یک کل که دارای هویتی مستقل است، در اقتصاد کلان مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد. از مهم ترین متغیرهای جامعه، جمعیت است که از دیر باز متغیری بحث بر انگیز بوده است و عده ای نسبت به افزایش آن خوش بین و عده ای دیگر بدبین بوده اند. با شکل گیری علم اقتصاد، اقتصاددانانی که در حوزه جمعیت کار کرده اند نیز به دو طیف خوش بین و بدبین تقسیم شده اند. از

دیدگاه هر دو گروه، بحث توسعه اقتصادی بدون توجه به رشد جمعیت ناممکن است. این فرضیه مهمی است که از طریق آن می توان نتایج متضادی را که اقتصاددانان در تجزیه و تحلیل خود از طرز عملکرد کلان اقتصادی نظام سرمایه داری به دست آورده اند، بررسی کرد. آدام اسمیت نویسنده کتاب مشهور "ثروت ملل"، دیدگاهی خوش بینانه به جمعیت داشته است. او تولید ثروت را محصول کار انسان ها می دانست (اسمیت، 104:1776). اسمیت به این نتیجه رسید که جمعیت، محرک توسعه اقتصادی است و فرآیند توسعه و رشد اقتصادی در سرمایه داری "منظم و خود افزا" خواهد بود، در حالی که رابرت مالتوس این طور استنتاج می کرد که جمعیت مانع بزرگ توسعه اقتصادی است و سرمایه داری در بلند مدت با مسائلی از قبیل فشار جمعیت، کاهش میزان رشد اقتصادی، بحران و بیکاری روبه رو خواهد شد(تفضلی،1385: 82 )

            در یک تقسیم بندی دقیق تر می توان دیدگاه های مطرح شده درباره جمعیت را در چهار گروه دسته بندی کرد: گروه اول، طرفداران ازدیاد جمعیت ، گروه دوم، طرفداران محدودیت جمعیت ، گروه سوم، طرفداران تثبیت جمعیت و گروه چهارم، طرفداران نظریه حد متناسب جمعیت (کتابی،1377: 29 و 30 ). از بین طرفداران ازدیاد جمعیت می توان به ادیان به ویژه ادیان الهی، برخی از جوامع باستانی نظیر امپراتوری ایران باستان و یا امپراتوری روم، برخی از فلاسفه ی شرق نظیر ابن سینا، پیروان مکتب سوداگری نظیر ویلیام تمپل، مون کرتین و توکر، فیزیوکراتها نظیر میرابو، تورگو، دوپون دونمور، برخی از اقتصاددانان مکتب کلاسیک نظیر فردریک باستیا، برخی از جامعه شناسان نظیر اگوست کنت، امیل دورکهایم و آرسن دومون و برخی از اقتصاددانان معاصر نظیر ژان اکرمن، والت روستو و فرانسوا پرو اشاره کرد.

            از بین طرفداران محدودیت جمعیت می توان به صاحب نظران و فلاسفه یونانی همچون اپیکوریان و رواقیان، برخی از بزرگان متصوفه همچون سنایی(متوفی در 525 یا 545 ه. ق) و عزالدین محمود کاشانی(متوفای 735 ه. ق)، برخی از فلاسفه و متفکران اسلامی همچون ابن مسکویه(متوفای 421 ه. ق)، ابوریحان بیرونی(متوفی 440 ه. ق)، ابوالعلاء‌ معری(متوفی در 449 ه.ق)، خواجه نصیرالدین طوسی(متوفای 672 ه. ق)، جلال الدین دوانی(متوفی در 908 ه. ق)، برخی از علمای مسیحی قرون وسطی نظیر سنت پل، اوریژن و ترتولین نام برد و در بین طرفداران محدودیت جمعیت، از همه معروف تر مالتوس است که این معروفیت نیز بدون علت نیست.

            از آنجا که مالتوس به نمادی از تفکر بدبینانه نسبت به جمعیت در 250 سال گذشته، تبدیل شده است، بهتر است کمی به مالتوس و فضایی که او می زیسته بپردازیم: مالتوس کشیش پروتستان کلیسای انگلیکان انگلستان(1834-1766) بود. زندگی اجتماعی او زمانی آغاز شد که انقلاب صنعتی نه تنها روش های پیشرفته ای در زمینه تولید و حمل و نقل به وجود آورده بود، بلکه منجر به سازمان دهی نوینی در امر تجارت و ایجاد تسهیلاتی در نظام بانکی شده بود. جمعیت در حال توسعه شهرها که امکانات اشتغال آنها به دلیل پیشرفت تکنولوژی کاهش یافته بود، مساله مهمی را ایجاد می کرد. این اقتصاددان انگلیسی در زمانی زندگی می کرد که عوامل زیادی برای نومیدی و افسردگی وجود داشت. هنگامی که او در سال 1797 میلادی نظریه معروف جمعیت خود را در ذهن می پروراند، انقلاب فرانسه از طریق حکومت وحشت، به فساد و حکومت آزار دهنده ی هیات مدیره(دیرکتوار) منجر شده بود، لیبرالیسم در انگلستان تقریبا از بین رفته بود، مالیات ها و فقر، دوش به دوش هم، در سرمایه داری ترقی می کردند و ایرلند در آستانه طغیان سال 1798 قرار داشت. این رویدادهای یاس آور، بستر فکری زمان او را شکل می داد و مالتوس تبیین علمی این رویدادهای یاس آور را آغاز کرد. از بررسی عقاید مالتوس در مورد مسائل اقتصادی زمان وی این طور استنباط می شود که او تا اندازه ی زیادی تحت تاثیر فلسفه بنتهام(فلسفه لذت و درد) قرار گرفته است. پدر مالتوس انسانی کمال گرا و از تحسین کنندگان پرشور "عدالت سیاسی" اثر ویلیام گادوین نویسنده اولین کتاب فلسفه ی آنارشیسم در آن زمان بود. مالتوس که به اندیشه ی پدرش در مورد پیشرفت انسان با دیده تردید می نگریست، سلاحی برای استدلال و بحث خود ابداع کرد که همان نظریه اش درباره جمعیت است(تفضلی، 1385: 114 )

            مالتوس معتقد بود که از سه طریق می توان از رشد جمعیت جلوگیری کرد. این سه راه عبارتند از: منع یا فشار اخلاقی (عقب انداختن ازدواج ها)، کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده، فقر و گرسنگی. او از بین این سه عامل، فقر و گرسنگی را مهم ترین عوامل متوقف کننده افزایش جمعیت می دانست. خلاصه ی دیدگاه مالتوس درباره جمعیت آن است که جمعیت جهان با تصاعد هندسی و تولید مواد غذایی با تصاعد عددی رشد می کند و در نهایت، رشد جمعیت از رشد تولید مواد غذایی فراتر می رود که منجر به ایجاد شکاف جمعیت یا شکاف مالتوس خواهد شد. علت آنکه زمین قادر نیست تولید مواد غذایی را با رشدی معادل رشد جمعیت ترقی دهد، "قانون بازدهی نزولی" است که گرچه مالتوس صریحاً در رساله خود بدان اشاره نکرده ولی به عنوان یک فرض ضمنی در استدلال او مستتر است (تفضلی،1385: 119). بنابراین اساس و پایه نظریه مالتوس را از یک طرف یک مساله فیزیولوژیکی، و از طرف دیگر یک مساله فنی تشکیل می دهد. تجربه و تاریخ نشان داد که دیدگاه مالتوس باطل است و اشکال کار او این بود که شیوه فنی تولید را ثابت فرض کرد حال آنکه در طی زمان، فناوری تولید به طور مداوم در حال بهبود و تغییر است.

            یکی از دلایل شهرت نظریه مالتوس، استقبال طبقه حاکم انگلیس از آن بود که با التهاب، نگران آثار و پیامدهای انقلاب کبیر فرانسه و طبعاً طرفدار لغو و یا محدودیت کمک به بینوایان بودند. چون مالتوس طرفدار فلسفه(یا منشا) طبیعی فقر بود و از همین جا، تعارض آشکار نظریه او با نظر سوسیالیست ها که برای فقر منشا و علت اجتماعی قائل بودند روشن می شود و علت مخالفت شدید و همه جانبه آنها با نظریه وی و همچنین دلیل و انگیزه محبوبیت نظریه نامبرده نزد بسیاری از صاحب نظران و نظریه پردازان سرمایه داری روشن می شود(کتابی، 164:1377). در واقع با مطرح شدن نظریه مالتوس، این امکان فراهم شد که تقریباً همه دستاوردهای مصیبت بار انقلاب صنعتی را به آسانی به زاد و ولد بی حساب طبقه ی فقیر جامعه نسبت دهند.

            جان مینارد کینز یکی از برجسته ترین اقتصاددانان قرن بیستم است که مایکل استوارت نویسنده کتاب «کینز» درباره او چنین می گوید: معمولا جان مینارد کینز یک اقتصاددان نابغه، همپایه بنیان گذاران علم اقتصاد چون آدام اسمیت و کارل مارکس ، تلقی می شود. او آنچنان استعدادی در یافتن و نشان دادن راه حلهای علمی برای مسائل اقتصادی از خود نشان می داد که طی مدت سی سال آخر عمرش کمتر سیاست مدار و مامور عالی رتبه دولتی ایالات متحده و انگلستان وجود داشت که در مسائل اقتصادی با وی مشورت نکرده و در بسیاری از موارد راهنمایی های او را نپذیرفته باشد.

            کینز در سخنرانی اش با عنوان«برخی از نتایج کاهش جمعیت»، نسبت به شیوع این دیدگاه که «کاهش و تثبیت جمعیت مطلوب است»، هشدار می دهد. او توضیح می دهد که کاهش و تثبیت جمعیت منجر به سطح پایین تر تقاضای موثر، پس انداز کل کمتر، انباشت سرمایه کمتر و در نهایت بالا رفتن سطح بیکاری می شود. او استدلال می کند که در صورتی می توان با تثبیت جمعیت، افزایش سطح زندگی و خوشبختی بیشتر داشت که مصرف افراد افزایش یابد و آن را با توزیع درآمد برابرتر امکان پذیر می داند و یا نرخ بهره کاهش یابد تا منجر به تغییرات فنی در فرآیند تولید و افزایش سهم سرمایه شود. کینز در نتیجه گیری سخنرانی اش به شنوندگان هشدار می دهد که برای به زنجیر کشیدن یک شیطان(رشد جمعیت)، اگر بی دقتی کنیم باعث رها شدن شیطان دیگر(بیکاری) می شود که بسیار درنده تر و رام نشدنی تر است.

            این نکته از آن جهت مهم است که بسیاری از بدبینان نسبت به جمعیت، افزایش جمعیت را باعث بیکاری می دانند و این مساله را مطرح می کنند که وقتی در کشور هنوز بیکاری داریم چرا به فکر کنترل جمعیت نباشیم و نکته جالب دیگر آن است که بسیاری از حمایت کنندگان از کنترل جمعیت، خود را طرفدار آزادی، حقوق بشر و نظایر آن می دانند، حال آنکه یکی از اساسی ترین حقوق انسان، حق تولید مثل است. این مباحث نشان می دهد که تفکر بدبینان نسبت به جمعیت در کشور ما، از تفکر مالتوسی و نئو مالتوسی بدبینانه تر است و این از آنجا ناشی می شود که آگاهی کافی از ریشه و هدف این تفکر و بانیان آن ندارند.

            کنت ارو یکی دیگر از اقتصاددانان برجسته است که به همراه جان هیکس ، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1972 شده است. این اقتصاددان برجسته از جمله خوش بینان به جمعیت است و به همراه همکارانش در مقاله ای ارزنده با عنوان «معیار پس انداز اصیل و ارزش جمعیت» در قالب «تئوری کنترل بهینه» و با معیار «پایداری» ، جمعیت را به عنوان شکلی از سرمایه و یک «متغیر وضعیت» و نه کنترلی در نظر می گیرد و ارزشی مثبت برای آن به دست می آورد. یعنی اثر خالص افزوده شدن یک نفر بر جمعیت با معیار پایداری، مثبت است.

       بنابراین با توجه به مطالب مطرح شده ، نکات ذیل در مورد جمعیت قابل ذکر است:

- منظور از جمعیت، مجموعه افراد یک محدوده جغرافیایی مثلاً یک کشور یا کره زمین است و نباید آنرا با اندازه خانوار اشتباه گرفت، یعنی حتی با خانواده های کوچک تر هم می توان رشد جمعیت داشت مثلاً با پایین تر آمدن سن ازدواج و در حد طبیعی قرارگرفتن آن، که این مساله با رفع موانع از جمله موانع فرهنگی و اقتصادی ازدواج امکان پذیر است.

- از جمله فواید افزایش جمعیت، افزایش احتمال ظهور نوابغ بزرگی همچون ابن سینا، ابوریحان بیرونی، خیام و یا ادیسون، انیشتین و امثالهم است که آثار و کشفیات این زبدگان دارای آثار مثبت فراوان برای همگان است. هرچند احتمال وجود افراد شرور مانند هیتلر و استالین نیز با افزایش جمعیت زیاد می شود، ولی آثار مثبت نوابغ دارای دوام و گستره بسیار وسیع تری است.

- جمعیت یک متغیر وضعیتی و حتی فراتر از آن یک متغیر طبیعی است، یعنی متغیر اصلی و تنها متغیری است که ریشه همه تغییرات است و کنترلی نباید روی آن صورت گیرد، چون کنترل آن باعث بروز مشکلاتی می شود که رفع آنها خود مشکلات عدیده دیگری را ایجاد می کند. لذا، کار سیاست گذار و نهادهای مسئول آن است که اقدامات لازم را جهت ازدواج به موقع افراد فراهم کنند تا رشد این متغیر، روند طبیعی خود را طی کند.

- بسیاری از بدبینان نسبت به جمعیت، مطرح می کنند که رشد جمعیت از رشد تکنولوژی بیشتر است و باید رشد جمعیت را کنترل کرد، تا این دو با هم برابرشوند. اشتباه این گروه این است که تصور می کنند با کاهش جمعیت، رشد تکنولوژی ثابت می ماند، حال آنکه رشد تکنولوژی از رشد اندیشه و تفکر ناشی می شود که جزئی از وجود افراد است، لذا خود تابعی از رشد جمعیت است و با کنترل جمعیت، رشد تکنولوژی نیز کند می شود.

- آنهایی که معتقد به کنترل جمعیت هستند در واقع با این کار می خواهند جمعیت را که یک متغیر طبیعی است با سایر متغیرها (که غیر طبیعی اند) هماهنگ کنند، اما تجربه و علم حکم می کند که اقتصاد را باید با جمعیت هماهنگ کرد و این با تلاش، مدیریت سنجیده و کارآمد و سیاست های مناسب اقتصادی، محقق خواهد شد.

- دیدگاه ادیان الهی و به ویژه دین اسلام در مورد جمعیت مثبت است و جمعیت را متغیری طبیعی می دانند و ارزشی مثبت برای آن قائل هستند و این چیزی است که علم هم با پیشرفته ترین معیارها یعنی «پایداری» به آن رسیده است.

بر اساس آمار و اطلاعات موجود جمعیت جهان در فاصله سال های 1960 تا 2006، 16/2 برابر شده و تولید جهان 21/5 برابر شده است یعنی رشد تولید از رشد جمعیت بیشتر بوده به گونه ای که تولید سرانه جهان (به قیمت ثابت سال 2000) از 7/2404 دلار در سال 1960 به 1/5792 دلار در سال 2006 رسیده است.

جمعیت ایران نیز بین سال های 1980 تا 2009، 89/1 برابر شده و تولید ناخالص داخلی ایران به قیمت ثابت 2005، 76/2 برابر شده است. یعنی با افزایش جمعیت ایران، تولید ایران نیز افزایش یافته اما افزایش تولید بیش از افزایش جمعیت بوده است. همچنین تولید سرانه ایران به قیمت ثابت 2005 نیز از 49/2127 دلار به 61/3104 افزایش یافته است.

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا بدون افزایش جمعیت، افزایش در تولید امکان پذیر بوده است؟

  • استادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان

 

 

برچسبها : ،
به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code