غافل ماندن از عنصر «مدنیت - مدرنیته» در هنر و موسیقی گیلان
16 فروردین 96 - 00:01 | 1713 بازدید
گیلان فردا- ویژگی «مدنیت – مدرنیته» در آثار فرهنگی و هنری «شهری» ترین استان ایران کمتر یافت می شود. طبیعت سحرآمیز گیلان گوی سبقت را از المان های شهری استان در آثار هنری ربوده است. تا همین یکی دو سال پیش در حوزه هنر عکاسی نمی شد عکسی از خیابان های شهرهای مهم گیلان پیدا کرد. ظاهرا معماری منحصربه فرد خانه های قدیمی رشت، انزلی، لاهیجان و کوچه های تنگ باران خورده این شهرها و بام های سفالی خانه هایشان و مردمان شیک پوش خوش ظاهر رنگارنگشان هیچ جذابیتی برای عکاسان نداشت و هرچه بود سهم گیلان از عکاسی، تنها کوه بود و جنگل و دریا.
یا در حوزه هنر معماری، خانه های اصیل و قدیمی ساخته شده در شهرهای مهم گیلان به خاطر سقف های سفالی و معماری متاثر از معماری اروپایی در کل ایران استثنا هستند. اما هر واحد صنفی عرضه کننده محصولات بومی –از صنایع دستی تا غذایی- برای طراحی فضای داخلی و بیرونی خود –حتی آن هایی که در مدرن ترین مناطق شهری فعالیت می کنند- به دنبال المان های روستایی استان مانند کلوش و ریسمان، کوزه، فانوس و کاه گل می روند.
در سینما هم این مشکل به وضوح به چشم می خورد. اکثریت فیلم های گیلان - از قدیم تاکنون - در فضاهای روستایی ساخته شده است. انگار گیلان را فقط مردمان مهربان روستاها با لباس های چین دار زیبا و طبیعت سبز جذاب تشکیل داده اند و شهرهای گیلان کمترین سهم را در آثار سینمایی و سریالی دارند. حتی در نشان دادن مردمان روستا هم هیچ هنری به کار نرفته است. شاید تنها فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» بود که با به تصویر کشاندن معماری خانه ها و خیابان ها و مدرن بودن آدم ها، ساختارشکنانه نشان داد که فرهنگ «مدنیت – مدرنیته» تا چه اندازه در شهرهای گیلان مانند رشت و انزلی قوی است.
همین ضعف در موسیقی گیلانی هم به چشم می خورد. بانو شمس از اولین خواننده های شهیر گیلان ، ساخته هایش به زبان گیلکی شهری و آهنگ هایش با حال و هوای مدرن بود اما بعد از آن چنین ویژگی مهمی در آثار خواننده های دیگر کمتر دیده شد. مرحوم پوررضا که استاد موسیقی فولکلور محلی بود و استاد ناصر مسعودی هم که گیلکی را بیشتر در سبک موسیقی ملی با سازهای سنتی اجرا می کرد. باقی آثار موسیقی گیلانی نیز حال و هوای روستاها را تداعی می کرد. تا این که فرامرز دعایی آمد. جوانی از لشت نشا- نزدیک ترین روستا به فرهنگ شهرنشینی در گیلان- در آوازهایش از سربازی و عشق های شهری گفت و پاپ گیلانی را متحول ساخت. اما بیش از دعایی ، این استاد عاشورپور بود که سبکی نو و مدرن به موسیقی گیلانی داد. مرحوم عاشورپور با تلفیق زبان گیلکی با موسیقی اروپای شرقی قدرت جهانی شدن موسیقی گیلانی را به رخ همه کشید و ثابت کرد که زبان گیلکی توانایی های زیادی در تحول موسیقی فولکلور و ورود به جهان موسیقی را دارد. اما بعد از این اساتید - که هرکدام در سبک شان تکرار نشدنی بودند- هرکه آمد اثری ابتدایی و ضعیف ارایه کرد. موسیقی گیلکی در سازهای ناتوان و کم رمق فولکلور و نوازندگانی غیرمتبحر ماند و حتی مضمون ترانه هایش نیز سطحی شد و زبان موسیقی هم روستایی. تا این که با به نمایش درآمدن فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» اتفاق جدیدی در موسیقی گیلانی رخ داد.
خلاصه آن که موسیقی گیلانی برای رشد و بیرون آمدن از پوسته سنتی - سنتی به معنای تغییرنیافتن و راکد ماندن و نه به معنای سنت و آیین- خود نیازمند آثاری مانند موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است ...» و آلبوم بهرام کریمی است. همان طور که سینمای گیلان هم به ساختن فیلم هایی مانند «در دنیای تو...» نیاز دارد و معماری گیلانی هم محتاج ساخت ساختمان هایی مشابه ساختمان های میدان شهرداری، خانه ابریشمچی، تالش خان سمیعی و میرزا خلیل ارفع است. زیرا این ها داشته های جذاب شهری ما هستند و همانقدر که باید فرهنگ غنی روستایی گیلان تبلیغ شود فرهنگ «مدنیت – مدرنیته» هم باید در آثار هنری هنرمندان گیلانی به نمایش همگان درآید.
بابک مهدی زاده
به نقل از ناجه، اولین مجله اینترنتی تحلیلی گیلان
«ناجه در گیلکی یعنی آرزو»