دولت تدبیر و امید دولت عبور از بحرانها بوده است
11 خرداد 96 - 00:03 | 1687 بازدید
گیلان فردا – در یکی دو ماه اخیر موضوع انتخابات به یکی از مهم ترین موضوعات روز تبدیل شده است. دولتمردان خواهان مشارکت هر چه بیشتر آحاد مردم در انتخابات هستند و مردم هم خواهان دوری از شعار و وعده و وعید. اما به نظر می رسد انتخابات در ایران شکل خاص خود را دارد. در مورد انتخابات با آقای دکتر اسماعیل ملک اخلاق، رییس مرکز آموزش مدیریت دولتی و مشاور استاندار گیلان گفت و گو کردیم. در ادامه گفت و گو با این استاد دانشگاه گیلان را گه در اواسط فروردین انجام شد می خوانید:
آقای دکتر بفرمایید چرا نحوه ثبتنام در انتخابات ریاست جمهوری در کشور ما اینگونه است که هرکس به خودش اجازه میدهد برای نامنویسی به این عرصه ورود کند و این درحالی است که برای حضور در هر مجموعه، اداره، شرکت و ... باید شاخصهایی رعایت شود؟
در مورد انتخابات چه در حوزه پارلمانی و چه در ریاست جمهوری در دنیا تجربههای مختلفی وجود دارد. به نظر من شاید ما آرام آرام و در طی زمان به این تجربهها برسیم. به عنوان مثال اگر سیستمهای انتخاباتی یا پارلمانی برخی از کشورها را بررسی کنید کارهای مطالعاتی روی آن انجام شده است. کسی که میخواهد در یک مجموعه حضور پیدا کند ابتدا باید از مکانیزمهایی پیروی و یا از مراحلی عبور بکند. مثلا یکی از شاخص ها داشتن برنامه است. به عنوان مثال در ژاپن می گویند اگر کسی میخواهد خودش را کاندیدا بکند باید دو خصلت و ویژگی برای حضور در پارلمان داشته باشد و آن این که اول باید فرد از یک دانشگاه معتبر ژاپن فارغالتحصیل شده باشد،که ترجیحا می گویند از دانشگاه دولتی توکیو فارغالتحصیل شده باشد و دومین ویژگی این که از حمایت یک حزب بزرگ و فراگیر هم برخوردار باشد. یعنی هم از نظر نخبهگرایی و هم از نظر مقبولیت اجتماعی از یک حزب فراگیر حمایت بشود. و این دو شاخص کمک میکند که فرد شرایط ورود به پارلمان را داشته باشد.
و یا در بعضی از کشورهای اروپایی برای تعداد کسانی که میخواهند به انتخابات پارلمان ورود کنند ضریبی گذاشتهاند. یعنی اگر تعداد نمایندگان یک شهر 3 یا 5 نفر است تعداد ثبتنام شدهها باید از یک ضریبی پیروی بکند، مثلا سه برابر یا پنج برابر تعداد نمایندگان آن شهر باشد. فرضا اگر در رشت سه نماینده برای پارلمان میخواهیم یا یازده نماینده برای شورای شهر میخواهیم 3 یا 5 برابر این تعداد میتوانند کاندیدا بشوند. چون احتمال دارد 500 یا 1000 نفر داوطلب وجود داشته باشد، بنابراین مکانیزمهایی هم وجود دارد. در بعضی از کشورها مکانیزم «قاعده جمعآوری امضا» اعمال میشود. و میگویند اگر فرد بتواند از هزار چهره مطرح اجتماعی، هنری، سیاسی، اقتصادی و احزاب امضا جمع کند در اندازه ورود به شورا و مجلس هست.
آیا در کشور ما پس از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب، دولتمردان ما این موضوع را نمی دانند؟! جالب اینکه برای ورود به انتخابات شورا و مجلس شاخصهای حداقلی وجود دارد ولی در مورد ریاست جمهوری اینطور نیست؟ البته درست است که مسند ریاست جمهوری خاص است ولی وقتی درک درستی از موضوع نباشد همان می شود که در این دوره از ثبت نام ها دیدیم و به گفته رییس ستاد انتخابات کشور بیش از 1600 نفر برای ریاست جمهوری ثبت نام کردند! آن هم با چه وضعیتی!!
درست است که چهار دهه از جمهوریت در ایران میگذرد ولی هنوز جمهوریت در کشور ما جوان است. در خیلی از کشورها که انتخابات را به صورت حرفهای تر برگزار میکنند تاریخ جمهوریت و ریاست جمهوری آن ها از حدود یک قرن گذشته است. به نظرم اینها کارهایی است که در وزارت کشور باید آرام آرام پیگیری و اجرا بشود و به متن جامعه بیاید. مشکل دیگری که ما در ایران داریم این است که احزاب نداریم. یعنی احزابی به صورت حرفهای، ماندگار، پایدار و رقابتی نداریم. چون این موارد جزو دستور کار احزاب است و احزاب باید این مسایل را در دستور کار انتخاباتی برده و آرام آرام در سیستم انتخاباتی آن را قانونی کرده و تبدیل به یک مطالبه اجتماعی کنند.
بله، ما به معنای واقعی احزاب نداریم و در واقع یک سری جریانات سیاسی داریم که هر از گاه فعالیتشان شدت و ضعف پیدا می کند.
دقیقا همینطور است. مثلا الان موقع انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات شوراهاست، ولی چیز منسجمی در اینخصوص وجود ندارد. بنابراین به نظرم کم کم میتوانیم وارد یک تجربه جدید شده و سیستم حرفهای انتخاباتی را تعریف کنیم.
آیا تفاوت فاحشی بین این دوره از انتخابات ریاست جمهوری با دورههای پیشین میبینید؟
برداشت من این است که کلا شرایط به جهت کارکردگرایی خیلی دارد متفاوت میشود. ما آرام آرام داریم به یک شرایطی از جامعه میرسیم که در این شرایط جدید ما شدیدا نیازمند نتایج و کارنامهها هستیم. یعنی هم زمان با پیچیدگیها و سیاستهای محیطی فعلی و طول دوره جمهوریت در ایران و نزدیک شدن به دهه پنجم انقلاب، چیزی که خودش را نشان میدهد نتایج است و دولتها دارند وارد شرایطی میشوند که کارکردگرا، نتیجهگرا و کارنامهگرا باشند. در ایران بعد از انقلاب هر دولتی که آمده دولت پیشین را تحویل گرفته، با کارنامهای مواجه شده، مثلا دولت سازندگی به دولت اصلاحات رسید و دولت اصلاحات هم کارنامه و عملکردی داشته است، اما شکافی ایجاد شد. بنابراین دولت آقای روحانی، یعنی دولت تدبیر و امید پیشینهاش یک سیر تکاملی نبود، بلکه یک شکاف و فاصله بود.
خب در یک نگاه سطحی این شکاف و فاصله هم به جهاتی محصول دولت اصلاحاتی بوده که شاید نتوانسته به دلایل مختلف این شکاف را پر بکند.
شاید دولت اصلاحات باید به گونهای بسترسازی و زمینهسازی میکرد که چنین شکاف و فاصلهای بوجود نیاید. من حرفی روی این قسمت ندارم. اما یک شکاف و انقطاعی حاصل شد که ضربه زد. و به جهت بحران منطقهای، بحران جهانی، فشار تحریمها و به هزار دلیل ما بین سالهای 90 تا 92 شدیدا به لحاظ کارکردی و نتیجهگرایی و کارنامه گرایی آسیب دیدیم. جامعه، کشور و دولت دچار بحران عمیقی شد و این دولت آمد که آن بحرانها را ترمیم بکند. در واقع دولت تدبیر و امید دولت عبور از بحرانها بوده است.
شما در یک کلمه عملکرد دولت تدبیر و امید را مثبت ارزیابی میکنید یا خیر؟
با توجه به تجربه و شرایط اقتضایی که برای این دولت وجود داشته تحت عنوان دولت عبور از بحران و هیچ تردیدی روی آن نیست و با شرایط خاص و بحران منطقهای و بحران جهانی روبرو بود، می توان گفت که دولت یازدهم با یک عقلانیت این بحران را تدبیر کرد تا شرایط داخلی بهتری را در سایه گفتمانسازی با محیط خارجی فراهم بکند. اما به نظر من میتوانست هم زمان با گفتمانسازی با محیط خارجی، در حوزه مدیریت شرایط داخلی بهتر عمل بکند.
مردم دیگر از حرف و شعار و وعده خسته شده اند. میخواهند نتایج ادعا شده از سوی مدیران ملموس باشد. فرقی هم نمی کند وعده مربوط به کدام دولت باشد.
تمام مفروضات دولت یازدهم این بود که گرههای خارجی را باز کند و در این بخش هم موفق بود. خروجی این باز شدن گرهها گشایش در درون و ورود سرمایهگذاری خارجی بود تا در سایه تحرک سرمایهگذاری خارجی کنار سرمایهگذاری داخلی، تحرک اقتصادی بوجود بیاید و این تحرک اقتصادی بتواند وضعیت بهتری را برای جامعه به همراه داشته باشد و عقبماندگیها را جبران کند.
آیا این وضعیت که میفرمایید محقق شده است؟
موفقیت نسبی بوده است، نه موفقیت کامل و مطلق. شاید این به عنوان یک نقد باشد ولی در شکل خودش توانست موفقیتهای نسبی را رقم بزند.
برخیها آقای هاشمی رفسنجانی را مرد عبور از بحرانها ارزیابی میکردند، و یا ارتباط خوب ایشان با گروههای مختلف را به عنوان یک نکته مثبت میدیدند. به نظر شما در نبود ایشان شخص یا اشخاصی همپای ایشان میتواند در چنین مواقعی نقشآفرینی بکند؟
من فکر میکنم الان آرام آرام داریم وارد یک سری مجموعهها و جریانها میشویم. یعنی درست است که گاه در ایران نقش اشخاص به صورت قهرمانان جلوه گر می شود ولی نقش اشخاص دارد تبدیل میشود به سیستمها و جریانها، یا مجموعهها. برای مثال در ایران شاهد مجموعهای بزرگ به نام جوانان هستیم و یا شاهد مجموعههای فنی، تکنیکال و به روز به نام شبکههای اجتماعی هستیم و یا در ایران شاهد یک سری روشنگریهای وسیع هستیم که مردم به راحتی در واقع تبادل و گردش اطلاعات را میبینند. اکنون در ایران شاهد اطلاعرسانیهای وسیع و شبکهای هستیم که به نظرم اینها مجموعه موضوعاتی است که شرایط را متفاوت کرده، هرچند در ایران یک سری چهرههای بزرگ به عنوان گروههای مرجع اثرگذار هستند، اما به نظرم در قاعده و بدنه جامعه اتفاقاتی دارد میافتد.
خیلی از افراد شاخص و یا کسانی که به هر حال خط مشی دارند اینطور ابراز میکنند که با ورود به صحنههای انتخاباتی میخواهند برای مردم کار کنند. به نظر شما این افراد واقعا به فکر مردم هستند و یا فقط ارگان، حزب، گروه و جریان خودشان را نمایندگی میکنند؟
به نظرم ما برای انتخابات در ایران نیاز داریم انتخابات را به سمت انتخابات حداکثری ببریم. به این معنی که احساس مشارکت اجتماعی در مردم تقویت بشود تا در حوزه انتخاباتی مشارکت بیشتری داشته باشند. انتخابات حداکثری تقویت نظام و تقویت جمهوری و مناسبات حاکمیتی و دولتی است چون با انتخابات حداکثری کارکرد دولتها تقویت میشود یا به نحوی جامعه به اهداف خودش بهتر نایل میشود. مردم هم باید با دید جامع عملکرد و برنامه کاندیدای مورد نظر خود را بررسی کنند و البته باید امیدوار باشیم افرادی که وارد صحنه انتخابات می شوند واقعا دغدغه مردم را داشته باشند.
به نظر شما توسعه یافتگی مردم ما و به عبارت بهتر توسعه یافتگی سیاسی مردم ما برای داشتن مشارکت بیشتر در انتخابات چگونه است؟
مشارکت حداکثری، احساس تعلق شرکت کنندگان به اهداف جامعه خودشان را نشان میدهد. اما بعدا این مشارکت حداکثری باید به یک جریان حرفهای تبدیل بشود. بدین معنی که مردم بدانند دنبال چه چیز باشند. به نظرم توجه به سه کلید واژه مشارکت، حرفهای شدن و رقابتی شدن در امر انتخابات خیلی مهم است و اینها باید در انتخابات با یک برنامه توسط وزارت کشور، احزاب یا دولتها مدیریت و عملیاتی شوند. نکته دیگر این که شاید کشورهایی جمهوریت داشته باشند، توسعه یافته هم باشند، صنعتی هم باشند اما انتخابات چهل درصدی داشته باشند. اما چون سیستم آن ها حرفهای است میداند کار خودش را چگونه انجام بدهد. ولی ما در ایران چون هنوز با سیستمهای حرفهای روبرو نیستیم و طبیعتا مشکلاتی در این بخش وجود دارد.
چه تفاوت معنیداری بین کاندیداهای این دوره از ریاست جمهوری میبینید؟
من احساس میکنم ورود اشخاص خیلی زیاد شده است. برداشت من این است که باید ورود افراد در قالب جریانات باشد. ما هنوز در ایران دو یا سه جریان حرفهای مستمر و مداوم نداریم. در واقع چیزی که الان در ایران داریم جبهه است و حزب نیست. جبهه نمیتواند کارکرد حزب را ارایه دهد.
شما این گروهها را به عنوان یک جریان هم نمیبینید؟
خیر، جریان حرفهای هم به نظرم نیستند. به نظرم اگر ما در ایران میخواهیم یک انتخابات حرفهای داشته باشیم راهی نداریم جز این که یک یا چند حزب بزرگ، حرفهای و فراگیر داشته باشیم. الان ما از یک طرف جبهه اصولگرایان داریم و از طرف دیگر جبهه اصطلاحات. و یا گروه های جدیدی اعلام موجودیت می کنند که آن ها هم جبهه تلقی می شوند، چون با توجه به شرایط خاص و زمانی ایجاد میشوند و نمیتوانند کارکرد حزبی داشته باشند. یعنی افرادی که کنار هم یک وحدت نظر و توافق دارند، اما کارکرد حزبی ندارند.