گیلان فردا در گفت و گو با معاون آمار سازمان مدیریت و برنامه و ریزی استان گیلان چاپ
چرا کاهش شدت تورم در سفره ما محسوس نیست
18 فروردین 97 - 00:01  | 1688 بازدید

 

گیلان فردا، سارا فرزانه- در سال های اخیر که شاهد اوج گرانی ها و افزایش قیمت ها هستیم ناخودآگاه نسبت به بعضی از اصطلاحات آماری و کارشناسی هم حساس شده ایم. مسئولان می گویند تورم کاهش یافته است، نه، می گویند شدت تورم کاهش یافته است. مردم می گویند پس کو؟ کجاست؟ چرا چیزی حس نمی کنیم؟ چرا با کاهش شدت تورم سفره ما رونقی نیافته است؟ چرا این اصطلاحات آماری و اقتصادی در دخل و خرج واقعی روزانه برایمان محسوس نیست؟

شما قضاوت کنید، نه مسئولان دروغ می گویند و نه مردم سیاه نمایی می کنند. آنچه که در بازار خرید و فروش و تولید و عرضه و تقاضا عیان است چه حاجت به بیان است!!

اما کارشناسان آمار با دیدگاه دیگری به موضوع نگاه می کنند و می گویند باید سواد آماری جامعه ارتقا یابد. می گویند تحلیل آماری برخی از اعداد و آمار کار ساده ای نیست و باید با نگاه کارشناسی مسایل آماری و اقتصادی بررسی شوند.

این موضوع را با آقای وحید طیفوری، معاون آمار سازمان مدیریت و برنامه ریزی گیلان مطرح کردیم و نظرشان را جویا شدیم.

 

مردم می‌گویند کاهش تورم در سفره ما محسوس نیست، اما مسئولان می گویند شدت تورم کم شده است.

-آمار چیزی ساده‌ای نیست. واقعا سفره ما چند نوع کالا در آن هست؟ 15 قلم؟ 20 قلم؟ مثل مرغ، گوشت، برنج، روغن، صیفی‌جات، نان، تخم مرغ، پنیر و ... ولی چیزی که در محاسبه نرخ تورم به لحاظ علمی درنظر گرفته می‌شود (و قابل پذیرش در تمام دنیا است) این است که قیمت 450 کالا بررسی می شود. و بعد این که این کالاها چه وزنی در سبد مصرفی خانوار دارند مهم است. یعنی 450 کالا از نظر قیمت و میزان وزن در سبد خانوار و تورم بررسی می‌شود تا از شاخص قیمت به شاخص تورم برسیم. و هرکدام از این کالاها ضرایب خاص خود و وزن خاص خود را دارند. مثلا شاید قیمت اجاره‌خانه، دو دهم درصد ولی یک کالای دیگر مثلا نمک، زرچوبه دو صدم درصد در سبد مصرف خانوار وزن داشته باشند. پس هم ضریب اهمیت یک کالا و هم افزایش قیمت یک کالا (تغییر قیمت یک کالا) مهم است.

 

خب آیا شاخص قیمت کالاهای اهمیت‌دار، ضروری یا درجه یک جداگانه محاسبه نمی‌شوند؟

-با هم سنجیده می‌شوند ولی هرکدام با توجه به ضریب اهمیت خودشان در تعیین میزان شاخص تاثیر دارند. در بین این 450 قلم کالا ممکن است کالاهایی داشته باشیم که خیلی افزایش قیمت داشته باشند و یا اصلا افزایش قیمت نداشته باشند.

و یا کالاهایی هم کاهش قیمت داشته باشند که بررسی و محاسبه تمام این‌ها عددی به اسم شاخص کل را به‌دست می‌دهد که مربوط به ماه یا سال است و با ماه یا سال قبل مقایسه می‌شود و عدد تورم اعلام می‌شود. ولی خیلی‌ها مثلا فکر می‌کنند به عنوان مثال اگر قیمت تخم مرغ (که چندی پیش هم چالش‌برانگیز شده بود) چندین درصد افزایش پیدا کند به همان اندازه نرخ تورم تغییر می‌کند، در حالی که نرخ تورم متاثر از محاسبه قیمت و وزن 450 کالاست.

 

آیا این نوع بررسی شاخص تورم یعنی محاسبه قیمت و وزن حدود 450 کالا در همه جای دنیا انجام می‌شود؟

-بله، ممکن است بگویید آیا شاخص را نمی‌توان در زیرگروه‌هایی محاسبه کرد؟ خب ما باید ببینیم آیا چنین کاری عملیاتی هست یا نه. چون در چنین حالتی حجم نمونه ها این قدر وسیع می‌شود که نمی توان عملیاتی کرد. وقتی می‌گویند زیرگروه‌ها، باید گروه‌هایی که آن اطلاعات را تولید می‌کنند دقیق انتخاب شوند.(هر نمونه بایستی واجد دو خصوصیت باشد، نخست آن که اندازه یا حجم منطقی داشته باشد و دوم این  که مصرف یا نماینده جمعیتی باشد که از آن بدست آمده است)

گاه ممکن است در مورد یک کالای خاصی صحبت کنید که آن وقت باید طرح آماری خاص هم انجام داد و به‌جای 50 نمونه مثلا 500 نمونه بررسی می‌شود. اما اقتصاددانان این موضوع را جور دیگری حل می‌کنند. یعنی «گروه‌های عمده کالا» را تعریف می‌کنند. مثلا در حوزه لبنیات، حوزه غلات و نظایر آن که البته نتایج حاصل از آن نیاز یک برنامه‌ریز و تصمیم‌گیر را هم حل می‌کند. چون ممکن است در چنین حالتی ضرورت نداشته باشد که فقط قیمت یک کالا مثلا تخم‌مرغ یا مرغ و یا ... بررسی شود. که البته چنین طرحی علاوه بر رفع نیاز برنامه‌ریز کلان تا حد زیادی نیز نیاز برنامه‌ریزان خرد را هم برطرف می‌کند.

ما تغییرات قیمت را در گروه‌های کالایی می‌بینیم. مثلا شاخص تورم ما در دی ماه شده 1/8 درصد. یعنی نسبت به مدت زمان مشابه در سال قبل 1/8 درصد افزایش داشته است که این رقم در کالاهای مختلف متغیر است و شاخصی هم که منفی است یعنی کاهش قیمت را در آن کالا داشته‌ایم. مثل افزایش قیمت ماهی که در جدول مربوطه منفی است. یعنی قیمت ماهی افزایش نداشته و حتی کاهش داشته است. و یا در سبزیجات 25 درصد افزایش قیمت داشته‌ایم.

 

پس وقتی می‌گوییم مثلا نرخ شدت تورم پایین آمده نباید منتظر باشیم این کاهش تورم در سفره ما محسوس باشد.

 -کاملا درست است. چون مجموعه‌ای از کالاها دارند بررسی می‌شوند. چون شاخص تورم یک شاخص کلان اقتصادی است و یک شاخص خرد نیست.

البته در مجموع نمی‌گوییم افزایش قیمت نداریم، بلکه افزایش قیمت داریم آن هم به اندازه 8 درصد ولی نرخ شدت تورم نسبت به گذشته پایین آمده است. مردم باید به این نکات توجه داشته باشند. خیلی‌ها می‌گویند ما کاهش تورم را سر سفر حس نمی‌کنیم. ولی ما نمی‌توانیم بگوییم نتایج آمارغلط است. نتایج منطبق با واقعیت‌ها هست و بر اساس قیمت گیری ماهانه کالاها محاسبه می شود.

 

طبیعتا شاخص تورم برای اقشار مختلف ممکن است معانی متفاوتی هم داشته باشد.

-بله، همین طور است، ممکن است فردی با توجه به درآمدش تورم را حس نکند یا خیلی حس بکند، البته مرکز آمار کار دیگری هم انجام می‌دهد و آن این‌ که تورم را در دهک‌های پایین و در دهک‌های بالا هم بررسی می‌کند. اما تاکید من این است که تحلیل اعداد و آمار به درستی انجام شود. یعنی مطلبی را که می‌خواهیم به مردم منتقل کنیم با تحلیل درست و دقیق باشد.

 

در سال 96 تورم چقدر بوده؟

-طبق آخرین گزارش که روی سایت سازمان هست در دی ماه شاخص تورم در استان گیلان 1/8 درصد بوده است. 12 ماه منتهی به ماه جاری 1/8 درصد است که این رقم در کشور 2/8 درصد است مثلا در گروه تخم‌مرغ نسبت به ماه قبل حدود 4 درصد افزایش داشتیم و در ماه مشابه سال قبل 15 درصد افزایش. یعنی قیمت‌گیری درست انجام می‌شود و در نهایت میانگین این عددهاست که می‌شود 1/8 درصد.

 

آیا میانگین قیمت کالاها در تورم در نظر گرفته می شود؟

بله، متوسط واحد قیمت در نرخ تورم لحاظ می‌شود. مثلا متوسط قیمت برنج ایرانی درجه یک 11 هزار و 700 بوده در دی ماه و یا   بعضی از قیمت‌ها افزایش، برخی کاهش و تعدادی نیز قیمت ثابت داشته‌اند و این اعداد براساس قدرمطلق قیمت‌ها لحاظ می‌شود.

 

شما روی تحلیل درست آمار تاکید دارد، ولی گاه شرایط اقتصادی جامعه به گونه ای است که تحلیل درست آمار هم نمی تواند مرهمی برای توجیه یا آرامش افراد به لحاظ روانی شود. یعنی تا وقتی که چیزی برای عموم مردم ملموس و محسوس نباشد پذیرش ارقام و اعداد کمی مشکل به نظر می رسد. مثل این که مسئولین برای اشتغالزایی آمار ارایه می دهند ولی جامعه، واقعیت دیگری را نشان می دهد.

-نمی‌گوییم افزایش قیمت نداریم، ولی خیلی‌ها در تحلیل به این نکات توجه نمی‌کنند و گاه حتی برخی از کارشناسان و مسوولین نیز در تحلیل‌ها دقت نمی‌کنند. اصلا باید ببینیم این عددها برای چی منتشر می‌شوند؟ با چه تعاریفی و با چه زبانی؟ بعد اعداد را تحلیل کنیم و بگوییم درست است یا غلط. یعنی بدون توجه کامل، گاه حرف‌هایی می‌زنیم و نقدهایی می‌کنیم که منصفانه نیست. مثلا در حوزه نیروی کار و اشتغال که از بحث‌برانگیزترین موضوعات است و می‌گویند چرا در مورد بدست آوردن تعداد افراد شاغل این‌طور محاسبه می‌کنید. خب راهی بجز این نداریم. چون هر راهی بجز این روش اشتباه است. سال‌های قبل که براساس دو روز کار محاسبه می‌کردیم نیز اشتباه بوده است. چون بخشی از جامعه‌ای که فعالیت و کار می‌کرد و تولید داشت درنظر گرفته نمی‌شد.

یعنی این که فرد در هفته گذشته حداقل دو روز کار کرده باشد به عنوان شاغل در نظر گرفته شود هم اشتباه بود. چون کسانی که زیر 16 ساعت کار می‌کردند لحاظ نمی‌شدند. اما باید دید هدف این طرح چه بوده؟ هدف طرح این است که ما وقتی تعریف می‌کنیم «هر فعالیت فکری یا فعالیت عملی که منجر به تولید و کسب درآمد بشود کار محسوب می‌شود»، حال براساس این تعریف چه کسانی در کشور کار می‌کنند؟ پس آن کس که حداقل یک ساعت هم کار کرده باشد چون در اقتصاد کشور نقش دارد به عنوان یک فرد شاغل محسوب می شود.

 

درست است ولی شخص با آن یک ساعت کار که نمی‌تواند زندگیش را بگذراند. آیا بهتر نیست دو تعریف با دو نگاه از کار داشته باشیم؟

-آها، این درست است. حق با شماست. یک وقت می‌گوییم اقتصادی، کار را تعریف می‌کنیم. یعنی هر فعالیت فکری یا عملی که منجر به درآمد شود که یک تعریف استاندارد بین‌المللی است. اما یک وقت شما به عنوان فردی در جامعه یا یک کارشناس تعریف دیگری از کار دارید. حال می‌خواهیم ببینیم براساس این تعریف جدید چه تعداد افراد شاغل هستند و یا چه تعداد افراد دنبال شغل می‌گردند؟ پس باید بگوییم حداقل واحد کار که برای یک فرد می‌تواند تعریف شود کمک گرفتن از واحد «ساعت» است. البته اندازه گیری سخت است. بنابراین حداقل و حداکثر واحد کار را براساس ساعت محاسبه می‌کنیم و بعد می‌توانیم آن را تبدیل به روز کنیم. مثلا مجموع ساعت‌های کار در کشور فرضا سه میلیارد ساعت باشد که می‌توانیم آن را تقسیم کنیم.

حال کسی که حداقل 48 ساعت در هفته کار کرده باشد از نظر شما به عنوان یک فرد نوعی مثلا چنین شخصی شاغل است. خب اگر چنین باشد پس آن افرادی که ساعت کمتری کار کرده‌اند کجا قرار می‌گیرند؟

 

خب آن ها جزو بیکاران که نیستند.

-درست است آن ها جزو بیکاران نیستند. حتی در مورد آن هایی که زیر چهار یا پنج هم ساعت کار می‌کنند همین مشکل به‌وجود می‌آید.

 

البته در برخی از کشورها ممکن است فرد حتی با دو ساعت کار هم در مشاغلی قادر باشد که مخارج خود را تامین کند.

-باز به نکته خوبی اشاره کردید. دقت داشته باشید که این طرح به دنبال معیشت نیست. یعنی در این طرح حتی در یک پرسش هم سوال نمی‌شود که درآمد شما چقدر است و آیا معیشت شما را تامین می‌کند یا نه. منظورم این است که باید تعریف معیشتی از کار را با تعریف بین المللی کار اشتباه نکرد. سازمان بین المللی کار«آیلو» هم همین‌طور است و به میزان درآمد کاری ندارد. از طرف دیگر ما باید آماری تولید کنیم که با سایر کشورهای دنیا قابلیت مقایسه داشته باشد و آن هم این است که از این روش استفاده کنیم.

 

ولی این که زمینه و بستر جامعه و کار در برخی از کشورها با شرایط کار در جامعه‌ی ما فرق می‌کند بحث دیگری است. هرچند در آنجا هم ممکن است فرد با یک یا دو ساعت کار نتواند زندگیش را تامین بکند. مثلا آیا داریم کسی که یک ساعت کار کند و بتواند اموراتش را بگذراند؟ حتی در کشورهای دیگر از جمله کشورهایی اروپایی و امریکایی هم نداریم.

بنابراین تاکید من این است که این طرح دنبال معیشت نیست یعنی این یک طرح ویژه است. لحاظ کردن یک ساعت کار برای برنامه‌ریزی اقتصاد کلان، یعنی چه کسانی در تولید ناخالص داخلی نقش دارند؟ همه کسانی که کار می‌کنند چه یک ساعت چه 10 ساعت چه 40 ساعت و کمتر و بیشتر و یا کسی که در خانه خودش مثلا برنامه‌نویسی می‌کند. و کسی که در جامعه 60 ساعت کار می‌کند، همه‌ی این‌ها در تولید نقش دارند. پس میزان ساعت کار باید لحاظ شود و این تنها ملاکی است که در «آیلو» پذیرفته شده و به لحاظ منطقی هم قابل پذیرش است. بنابراین بهترین واحد کار «ساعت» است. حال ملاک قرار دادن چه میزان ساعت مهم است؟

 

چون هر عددی را که در نظر بگیریم یک تعدادی را از دست می‌دهیم و در محاس به سرانه ناخالص دچار اشکال و اشتباه می‌شویم. چون در محاسبه بهره‌وری، کل شاغلینی که در آن اقتصاد نقش دارند باید در مخرج کسر قرار بگیرند. حال این که نگاه شما به عنوان یک شهروند منتقد چیست و این که بگویید می‌خواهید طرحی داشته باشید که به ما بگوید وضعیت معیشت شاغلان ما چگونه است آن بحث دیگری است چون این طرح اصلا با هدف پاسخ به این سوال تدوین نشده است. و باید طرح ویژه دیگری تولید شود تا مثلا ببینیم نرخ بیکاری براساس معیشت چیست؟

حال اگر برای وضعیت معیشت سه پارامتر تعریف کنیم، مثلا بگوییم کسانی که درآمدشان حداقل خط فقر و بالای سه میلیون تومان بوده، استخدام این‌ها پایدار باشد و دارای بیمه تامین اجتماعی باشند که از نظر ما چنین فردی شاغل است. اما باز یک تعداد از کسانی که دارند کار می‌کنند از این جا می‌مانند. یعنی تعدادی که دارای این ویژگی‌ها هستند می‌شوند جزو  افرادی که شغل‌شان معیشت آن ها را تامین می‌کند و بقیه نه.

 

 تعریف کار براساس تعریف اداره کار یعنی هشت ساعت کار در روز چه‌طور ارزیابی می‌شود؟

-خب اگر باز ملاک این‌طور باشد که مثلا 48 ساعت کار در هفته را مدنظر قرار دهیم آیا می‌توانیم بگوییم کارمندان ما معیشت خوبی دارند؟ پس معیشت نیست. ولی می‌توانیم بگوییم کسانی که بالای خط فقر درآمد دارند مثلا معیشت خوبی دارند. ولی این می‌شود تعریف یک فرد عادی از کار. ممکن است یک اقتصاددان و تحلیل‌گر بگوید نه من به‌جای دو شاخص باید مثلا پنج شاخص را کنار هم بگذارم تا بگویم وضعیت معیشت شاغلین ما خوب است یا نه. پس معیشت یک موضوع متفاوت است.

در طرح نیروی کار با هدف تامین پوشش کلیه افرادی که در حوزه اقتصاد کشور فعالیت می‌کنند بررسی انجام و اعداد اعلام می‌شود و نرخ را براساس یک ساعت کار به دست می‌آورند و خوبی آن است این است که تمام آیتم‌ها را دارد که بین‌المللی است. اما ممکن است کسی بگوید که می‌خواهیم بومی‌سازی کنیم و براساس تعریف اداره کار کسانی که هشت ساعت کار در روز و 48 ساعت کار در طول هفته داشته باشند به عنوان شاغل و مابقی را به‌عنوان بیکار درنظر بگیریم. این تعریف در جای خودش محترم، ولی ممکن است یک اقتصاددان دیگر بگوید من 48 ساعت کار را قبول ندارم و مثلا حداقل 25 ساعت کار باید در نظر گرفته شود.

یعنی تعریف‌ها می‌شود سلیقه‌ای. بنابراین تعریفی که برای کار براساس استاندارد جهانی انجام می‌شود باید ملاک قرار گیرد.

و البته برای پیدا کردن وضعیت معیشت هم باید طرح و پرسشنامه دیگری تولید شود. در کل باید بگویم سواد آماری خیلی مهم است ولی متاسفانه از این نظر ضعیف هستیم.

برچسبها : ،
به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code