عاشق زادگاهم هستم
18 فروردین 97 - 00:01 | 2152 بازدید
گیلان فردا- یادش بخیر و خدایش بیامرزد... زنده یاد دکتر ابریشم چیان خیر بزرگ گیلانی عاشق زادگاهش بود. بارها در مجالس و همایش هایی که حضور داشت، شنونده حرف هایش بودم. آنقدر با عشق و علاقه حرف می زد که اشک در چشمانم جمع می شد. می گفت:«عاشق زادگاهم هستم و می خواهم هر کاری برای توسعه و ارتقای گیلان و رشت انجام دهم». می گفت:«عاشق جوان ها و دانشجویان هستم. و آرزویم این است که در همین دانشگاه دانشجویان روی سنگ قبر من بنشینند، صحبت کنند، تخمه بخورند و روزی برای این سرزمین مفید فایده باشند»...
زندگینامه دکتر میرجعفر ابریشمچیان لنگرودی به قلم خودشان
من میر جعفر ابریشمچیان لنگرودی (ملقب به میرمنصور) فرزند سید احمد ابریشمچیان لنگرودی و خانم ایمن نقشی میباشم . در۲۰ خرداد ۱۳۰۹ از خانواده ای لنگرودی در محله سوخته تکیه رشت به دنیا آمدم
در کودکی پدر را از دست دادم ودر دامان پر مهر مادر و نیز برادرانش بزرگ شدم . شغل خانواده مادریم فروش دارو و اداره داروخانه شرق رشت بود. زمان کودکی را درمحله سوخته تکیه و ساغریسازان که خانواده مادریم در آنجا ساکن بودند گذراندم و تا سال سوم ابتدایی در دبستان هفدهم دی درس خواندم و بعد در دبستان فاریابی به مدیریت آقای راعی به تحصیل مشغول گشتم. دوره اول و ابتدای دوره دوم دبیرستان را در دیبرستان شاهپور (شهید بهشتی امروز ) درس خواندم ودوره دوم را در دبیرستان تربیت که ریاست آن ها با آقایان سید علی مستشاری و سید محمد باقر غروی بود به پایان رساندم.
از دوران دبیرستان در کار حسابداری داروخانه و نیزتلاش جهت اخذ نمایندگی از شرکت های داروئی برای استان گیلان فعالیت می کردم . درزمان حکومت دکتر محمد مصدق که در عنفوان شباب بودم به تهران رفتم زمانی کوتاه در دانشگاه تهران گذراندم و سپس تحصیلات خودرا در دانشگاه بردو فرانسه (Faculte’ De Pharmacie De L’ Universite’ De Bordeaux, France ) به پایان رسانده و با ارائه تز ” تاثیر املاح جیوه ای بر روی مشروبات الکلی تخمیری ” موفق به اخذ پایان نامه تحصیلی شدم .
وزارت علوم و تعلیمات عالیه آن زمان میزان تحصیلات مرا با درجه معادل دکترای شیمی و دارو سازی ارزیابی کرد من در سال ۱۳۳۶ عضو اتاق بازرگانی تهران شدم و در زمینه نمایندگی انحصاری شرکتهای دارو سازی دنیا و واردات مواد شیمیایی و دارویی فعالیت داشته ام..
زادگاهم را همیشه دوست داشتم و دارم و از زمان کودکی عهد کردم که اگر روزی قدرت مادی یا معنوی من طوری باشد که بتوانم خدمتی به زادگا هم داشته باشم دریغ نورزم. روزهای نو جوانی و جوانی گذشت، عهدم در مقابل زادگاهم فراموش شد و طراوات جوانی نگذاشت که آن را به یاد داشته باشم .
زمانه بیادم آورد که من در مقابل شهر و دیارم تعهدی دارم وحال که می توانم آن را انجام دهم چرا غفلت جوانی را جبران نکنم. قبل از انقلاب بنا به توصیه مرحوم مسیو آرسن میناسیان و آقای دکتر حکیم زاده، به خواست خودم و به نام مادرم مرحومه ایمن نقشی ساختمانی به مساحت حدود ۲ هزار متر مربع در محوطه مؤسسه معلولین رشت ساختم که در حال حاضر مورد استفاده معلولین قراردارد .
در همین راستا چندسال پیش موضوع را با استاد عزیز و ارجمندم جناب آقای جعفر خمامی زاده در میان گذاشتم . ایشان با سعه صدر و بزرگواری و تشویق خود مرا واداشتند تا به انجام چنین خدمتی در دانشگاه گیلان همت گمارم و در این زمینه یاریم کردند که منجر به ساخت مجموعه پنچ ساختمان به مساحت ۷۳۰۰ متر مربع برای دانشکده علوم انسانی و حقوق گردید و من و همسرم جایگاه ابدی خود را در حیاط این مجموعه زیر قدمهای فرزندانمان که دانشجویان این کشورند انتخاب کردیم . ضمناً کتابخانه شخصی ام را نیز که افزون بر چندین هزار مجلد کتاب های مختلف در زمینه های جامعه شناسی، پزشکی، ادبیات شرق و غرب، دیوان شعرا و نویسندگان ،عرفان، سیاست، تصوف و غیره است به کتابخانه دانشکده علوم انسانی وحقوق دانشگاه گیلان اهدا نمودم .
در سال 1382 که از ساختمان ها بازدید می کردم گروهی از دانشجویان دختر و پسر پیرامونم حلقه زدند و پرسیدند انگیزه این عمل چه بوده است. عرض کردم من به شهر و زادگاهم عشق می ورزم و عاشقم. آدم عاشق به مو و ابرو توجهی ندارد. آن طره طرار مو و اشارت های ابرو است که آدم عاشق را دیوانه می کند .
به فرزندانم علی، محمد رضا و مریم وصیت می کنم و انتظار دارم که راه پدر را ادامه دهند و همیشه خود را مدیون زادگاه پدر بدانند و از همکاری ایشان در این امر صمیمانه تشکر می کنم. از همشهریان عزیزم و گیلانیان ارجمند چه در داخل و چه در خارج از کشور تقاضا و انتظار بذل توجه و عنایت دارم تا استان گیلان را که زمانی بعد از تهران دومین استان کشور بوده و امروزه به قول نویسنده گیلانی آخرین استان می باشد دوباره به جایگاه راستین خود برگردانیم:
دست از کرم به عذر تنگ مایگی مدار یک برگ روی آب کشتی صد مور می شود
کمک و معاضدت همسرم را در این چندین دهه زندگانی فراموش نمی کنم. وی در تمام امور خیر مرا یار و یاور بوده است .
مکتب من یکتا شناسی از طریق عرفان و اشراق است.
میر جعفر ابریشمچیان
پدرم همیشه متذکر می شد که مهمترین عامل استقلال یک مملکت فرهنگ آن است و باید در حفظ آن تلاش فراوان کرد.
علی ابریشمچیان
مهمترین درسی که از پدرم گرفتم این بود:“درخت هر چه پر بارتر افتاده تر.
محمد رضا ابریشمچیان
پدرم همیشه دو چیز را به ما تاکید می کردند، یکی تحصیل و دیگری کمک به دیگران
مریم ابریشمچیان
عمل پدربزرگم معرف این واقعیت است که بد ترین نوع فقر، فقر قرهنگیست و برای کمک به اجتماع باید سعی در ریشه کن کردن آن نمود.
مانی ابریشمچیان
از پدر بزرگم یاد گرفتم که برای کمک به یک نیازمند به او ماهی ندهم ماهیگیری به او یاد دهم.
مزدا ابریشمچیان
(این خیر گیلانی روز پنج شنبه هفدهم اسفند 96 به دیار باقی شتافتند و مراسم تدفین ایشان صبح روز شنبه نوزدهم اسفند 96 با حضور جمع زیادی از مردم و مسئولین و دانشگاهیان بعد از برپایی نماز میت توسط حضرت آیه الله رودباری در محوطۀ بیرونی ساختمان قدیمی شهرداری رشت به دانشگاه گیلان انتقال پیدا کرد، تا بنا به خواست خودشان در آرامگاهشان در دانشکده علوم انسانی به خاک سپرده شوند. روحشان شاد و یادشان گرامی...)