چهارشنبه ها (شماره 5) چاپ
خرمگس
7 تیر 02 - 00:04  | 722 بازدید

حالا که نمیشه از هیچ چیز نوشت، حالا که نباید از فقر و گرانی، از مفاسد اجتماعی، از بی عدالتی و تبعیض، از انتقادات اجتماعی گسترده، از گرانی ها و تورم کمرشکن، از کارگران بیکار و معلمان گله مند، از حقوق زنان و حق شهروندی، از اقتصاد به گِل نشسته و ... حرفی به میان آورد شاید بد نباشه به موضوعات دم دستی بپردازیم و تهیه گزارشات و مصاحبه های درجه یک رو به متنی ساده و انشاگونه تقلیل بدیم، تا نگن سیاه نمایی شده! بنابراین همه چیز گل و بلبله و ملالی در بین نیست! همه ی شاخص ها هم در حال رشد البته از نوع صعودی و با شیبی به سرعت نور هستن(!)، اما گویا شاخص بیکاری نزولی شده،آن هم آنقدر نزولی که محسوسه و بیکاری در جامعه مشاهده نمیشه!

قراره در ستون چهارشنبه ها با نگاهی ساده نکات روزمره در کوچه و خیابان رو که همه ی ما هر روز با اونا روبرو میشیم، یه بار دیگه مرور کنیم، بنویسیم و بخونیم و بگذریم... میپرسین چرا بگذریم؟ خب چون گوش شنوایی نیست، چون مسایل و مشکلاتی که تبدیل به معضلات شده برای هر فرد بیسواد و باسوادی و برای هر بچه و بزرگسالی مشخص و مثل روز روشنه ولی وقتی قرار نیست حل بشه(!)ما هم مجبوریم بگیم و بگذریم... .

در واقع زبان از توصیف وضعیت بوجود آمده یا بهتر بگیم وضعیت بوجود آورده شده قاصره و برای توصیف شرایط باید فرهنگستان ادب کلمات و جملات جدیدی ارایه بده تا گویای موقعیت و وضعیت جامعه باشه!

بگذریم، پنجمین انشای ستون چهارشنبه ها رو اختصاص میدیم به خرمگس!

با اینکه هنوز ساعت به ۱۱ صبح نرسیده اما شدت آفتاب و داغی گرما همراه با شرجی هوای تیر ماه در رشت کاملا تا پوست و استخوان حس میشه. بعد از گذشتن از ترافیک طولانی، ترجیح میدم بقیه مسیر رو پیاده روی کنم. کوچه تقریبا خلوته و فقط چند نفر در حال رفت و آمد دیده میشن.

من هم توی حال خودم با قدم های تند و سریع دارم از کوچه عبور میکنم. یهو حرکت یه عابر که چند قدم بیشتر با هم فاصله نداریم و جلوتر از مَنه نظرم رو جلب میکنه. اون چند بار خم میشه و با کف دست روی زمین می کوبه! انگار میخواد سوسکی رو بکُشه یا بگیره. تعجب میکنم! با خودم فکر میکنم چرا میخواد سوسک رو با دست بگیره!! باز هم کارش رو تکرار میکنه، وقتی بهش نزدیک میشم به شوخی میگم چکار میکنی،داری سوسک میگیری؟ با خنده میگه نه، میخوام خرمگس بگیرم!

میگم خرمگس؟! برای چی خرمگس؟!

میگه برای مورچه هام می خوام.

جَل الخالق، این دیگه چه مدلشه! میگم مگه شما مورچه دارین؟

میگه چیه میخوای منو مسخره بکنی، یا عکس منو بگیری پخش کنی؟ میگم هیچکدوم، چرا مسخره کنم، ولی آخه خودت میگی می خوای خرمگس بگیری برای مورچه هات!

یعنی چی که مورچه داری؟

همینطور که می خواد به من جواب بده، فرصت رو از دست نمیده و باز هم با کف دست می کوبه روی زمین، فکر کنم یه خرمگس رو نیمه جون کرده و میخواد بلاخره این شکار رو ببره.

میگه آخه من کُلنی مورچه دارم! میگم کُلنی؟ یعنی کجا نگهداریشون می کنی؟ میگه یه عالمه مورچه دارم که کنار چند تا از درخت های حیاط مون هستن، تعدادشون خیلی زیادِ و من روزی چند بار براشون غذا می برم.

سعی می کنم تعجبم رو نشون ندم، خیلی عادی میگم لابد باهاشون حرف هم می زنی. میگه آره، خیلی دوستشون دارم برای همین براشون خرمگس شکار میکنم.

میگم خب الان دستت که کثیف و آلوده شده. میگه نه چیزی نیست، بعد می شورم...

براش آرزوی موفقیت میکنم و به راهم ادامه میدم.

آفتاب داغ که به کله ام میخوره منو یاد اصطلاح "تاب آوری" میندازه، خب لابد این هم نوعی تاب آوری در مواجه با اتفاقات ریز و درشت روزمره است. وقتی که جامعه پاسخگوی نیاز افراد نمیشه، وقتی که برای پُر کردن اوقات فراغت نمیتونی آنجور که دلت میخواد برنامه ریزی کنی، وقتی که همه چیز مال از ما بهتران هست، پس مجبور میشی راهی برای تاب آوری پیدا کنی. هر کسی هم راه و شیوه و توانمندی و فکر خودش رو داره. حتی ممکنه افراد در موارد مشابه برای پرکردن اوقات فراغت به مواد رو بیارن و مواد بشه وابستگی شون، بشه دلبستگی شون، بشه اوقات فراغت شون و از دید خودشون تاب آوری شون، که البته این افراد به وفور در جامعه دیده میشن، اما زهی خیال باطل که در این راه از زندگی ساقط میشن...

بهرحال هرچه باشه دوستی با مورچه ها هم برای خودش داستانی داره، شاید اگر همین جوان که ممکنه داشتن کُلنی مورچه اش برای ما کمی غیرعادی به نظر بیاد، در جای دیگر و شرایط دیگری به علاقمندیش می پرداخت می تونست تبدیل به یه کارشناس و صاحبنظر در مقوله مورچه و حشرات بشه، کسی چه می دونه ...  .

طبیعتا افرادی که امکانات دارن، بسته به میزان توانمندی و علاقمندی سرگرمی های مختلفی برای خودشون پیدا می کنن تا هم حالشون خوب بشه و هم اوقات فراغت شون پُر بشه. اونایی هم که موقعیت و شرایط ندارن یه جور دیگه از خودشون خلاقیت نشون میدن...

 

شهلا ابراهیم زاده اصلی

 

به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code