کویه شی
21 تیر 02 - 00:04 | 805 بازدید
حالا که نمیشه از هیچ چیز نوشت، حالا که نباید از فقر و گرانی، از مفاسد اجتماعی، از بی عدالتی و تبعیض، از انتقادات اجتماعی گسترده، از گرانی ها و تورم کمرشکن، از کارگران بیکار و معلمان گله مند، از حقوق زنان و حق شهروندی، از اقتصاد به گِل نشسته و ... حرفی به میان آورد شاید بد نباشه به موضوعات دم دستی بپردازیم و تهیه گزارشات و مصاحبه های درجه یک رو به متنی ساده و انشاگونه تقلیل بدیم، تا نگن سیاه نمایی شده! بنابراین همه چیز گل و بلبله و ملالی در بین نیست! همه ی شاخص ها هم در حال رشد البته از نوع صعودی و با شیبی به سرعت نور هستن(!)، اما گویا شاخص بیکاری نزولی شده،آن هم آنقدر نزولی که محسوسه و بیکاری در جامعه مشاهده نمیشه!
قراره در ستون چهارشنبه ها با نگاهی ساده نکات روزمره در کوچه و خیابان رو که همه ی ما هر روز با اونا روبرو میشیم، یه بار دیگه مرور کنیم، بنویسیم و بخونیم و بگذریم... میپرسین چرا بگذریم؟ خب چون گوش شنوایی نیست، چون مسایل و مشکلاتی که تبدیل به معضلات شده برای هر فرد بیسواد و باسوادی و برای هر بچه و بزرگسالی مشخص و مثل روز روشنه ولی وقتی قرار نیست حل بشه(!)ما هم مجبوریم بگیم و بگذریم... .
در واقع زبان از توصیف وضعیت بوجود آمده یا بهتر بگیم وضعیت بوجود آورده شده قاصره و برای توصیف شرایط، باید فرهنگستان ادب کلمات و جملات جدیدی ارایه بده تا گویای موقعیت و وضعیت جامعه باشه!
بگذریم، موافقین هفتمین انشای ستون چهارشنبه ها رو اختصاص بدیم به شک و یقین؟
حتما میگین این واژه ها خیلی عمیق و فلسفی و عرفانیه و نمیشه در چند خط و در ستون چهارشنبه ها به اون پرداخت. اگه یادتون باشه قراره ببینیم و بگیم و بگذریم. بنابراین میتونیم همین برخورد رو با این واژه ها داشته باشیم و از منظر سطحی به اون ها توجه کنیم.خب بگین ببینم تا حالا خودتون به خودتون شک کردین!! حتما میگین این دیگه چه سوالیه، چرا باید به خودمان شک کنیم؟ خب پیش میاد دیگه،گاهی ممکنه به قول یه شهروند عزیز بعضی چیزها جوری پیش بره که آدم در عین یقین، خودش به خودش شک کنه!
یادم میاد چند روز پیش، طرفای ظهر منتظر ماشین بودم. توی گرما داشتم هلاک می شدم، ولی از ماشین خبری نبود. بلاخره یه تاکسی توقف کرد و من سوار شدم. دو سرنشین عقب که گویا یه لحظه صحبت شونو قطع کرده بودن دوباره به حرف زدن ادامه دادن. هنوز خوب جابجا نشده بودم که راننده گفت: کویه شی؟ یه لحظه فکر کردم راننده داره به زبان چینی حرف می زنه، دوباره با صدای بلندتری سوالشو تکرار کرد و گفت: کویه شی؟ یهو یادم اومد که داره به زبان شیرین و زیبای گیلکی می پرسه کجا میری؟ با اینکه قبل از سوار شدن مسیرم رو گفته بودم اما دوباره بهشون یادآوری کردم و خاطرش جمع شد که مسافر آخر خط هستم و میتونه کرایه کامل رو بگیره.
و اما هر چی سعی کردم با تماشای عابرین و از نظر گذراندن تابلو و ویترین مغازه ها و فروشگاه های مسیر خودم رو مشغول کنم تا کمتر صحبت های دو سرنشین عقب رو بشنوم موفق نشدم، خصوصا وقتی تلفن یکیشون زنگ خورد تقریبا به حالتی که آدم توی خونه با تلفن حرف میزنه شروع کرد با مخاطب اونور خط حرف زدن.
یه چیزهایی از شک و یقین می گفت. نمیدونم منظور از شک و یقین به چه چیز یا چه کسی بوده اما داشت میگفت: "گاهی بعضی چیزها جوری پیش میره که آدم خودش به خودش شک می کنه که نکنه اشتباهی کرده، اما می بینه نه، ولی هر طور فکر می کنه نمی تونه به اصل یه موضوع و یا هدف از سناریو سازی در خصوص یه موضوع رو بفهمه."
صحبت تلفنی این مسافر با مخاطب گوشی و بعد هم با پهلودستیش اونقدر به درازا کشید که گویا حوصله راننده هم سر رفت، چون به محض اینکه پیاده شدن، راننده گفت: آوووو، چقدر حرف زدن! و قبل از اینکه من چیزی در تایید یا رد بگم و یا حتی سکوت کنم با زبان و لهجه گیلکی که براتون ترجمه میکنم گفت: "با اینکه سرِ ما رفت ولی واقعا درست می گفت چون گاهی در زندگی، همسایگی، روابط کاری و دوستی سوئ تفاهم هایی پیش میاد که آدم مات و مبهوت می مونه!" وقتی دید من ساکت هستم و چیزی نمیگم، دوباره گفت: "مسخره است، نه؟! "
و ادامه داد(البته باز هم به گیلکی): ولی چی میشه کرد، این روزها اجتماع ما مملو از ماجراهای عجیب غریبه، ادب و احترام و صداقت و ارزش جای خودشه به تملق و چاپلوسی و برچسب زدن و آدم فروشی داده. قدیما اینطوری نبود، صفا و صمیمیت بود، محبت و دوستی واقعی بود، ولی الان چی، هیچی، افراد برای رسیدن به هدف استفاده از هر وسیله ای رو به ناحق و به نفع خودشون توجیه می کنن."
احساس کردم منتظر حرفی از جانب منه، خوشبختانه به انتهای مسیر رسیده بودم و به نشانه ادب و احترام حرفشون رو که درست هم بود تایید کردم و گفتم: حق با شماست، ولی این فقط یه راه حل داره و اون اینکه وقتی از چیزی یقین دارین، خودتون به خودتون شک نکنین و تمام.
شهلا ابراهیم زاده اصلی