گیلان فردا، سروش ملت پرست*-این نوشتار به فرخندگی روز بزرگداشت حافظ ـ 20 مهر ـ تقدیم میشود، هرچند چنانچه تمام روزهای سال را به نام و یاد این نگین روزگاران کنیم نیز، حق مطلب پیرامون هر آنچه «حافظ اقلیم وجود» به جهان و جهانیان بخشید ادا نخواهد شد.
البته این نوشتار تنها و تنها بهمنزله عرض ادبی است به وجود شریف و مقام قدسی حضرت حافظ و احیاناً نویسنده به خود کمترین اجازه تفسیر و تأویل اشعار حافظ ـ آن اکسیر لایزال معنوی و آن کیمیای روحبخش و دلنواز قرون و اعصار را نمیدهد.
در گستره تاریخ و روند تکاملیاش به دو عامل اساسی برمیخوریم پیرامون پروسه جهانشمول و مستمر تحول، دگردیسی و نوزایی در مقیاسهای خرد منطقهای ـ ملی و کلان جهانی:
1- استقرار نوعی هوش باطنی، خرد درونی، عقلانیت مطلق و گونهای مدیریت بیواسطه در کنه طبیعت هستی؛ که ورای همه رویدادها و مسلط بر قدرت فاهمه و ذهنیت غالب جهانی، بهگونهای تدریجی عالم و آدم و جوامع را به نقطه کمال وجودی که از روز ازل منظور شده بود، رهنمون میشود و این میان قطعات تاریخی چون؛ کمونها، شهرها، دولت ـ ملتها، ذهنیت عدالتمدار سوسیالیسم و عینیتیافتن دموکراسی و جهانیشدن همه و همه بیآنکه ماهیت مستقلی نسبت به یکدیگر داشته باشند تنها سایهها و پرتوهایی هستند از آن جوهره مدیریت معنوی حاکم بر هستی
2- در مسیر ناهموار و پر از جریانات متلاطم که کاروان بشریت حدفاصل واقعیتهای موجود دربند آن تا حقیقت الهی و رهاییبخش خویش پیموده و میپیماید ـ جدا از عالمان و مکتشفان و مخترعان که در بهروزی بعد جسمانی بشریت نقشآفرین شدند ـ به اعجوبهها و فرزانگانی فرا زمانی و فرا مکانی برمیخوریم چون؛ بودا، سقراط، مولوی ... و در این میان حافظ که عطف به درک گنجینه لایزال عشق الهی و معنویت در ژرفنای وجود خویش و اشراف محض بر معجزه معجزهها که نبوده و نیست جز «آدمی»؛ هستی روحانیاش، با نفی و مقاومت در برابر هرگونه کلیشه، قالب، نظام و چهارچوب ازپیشتعیینشده و تجربهناشده و توهمبرانگیز ذهنی، فکری، ارتباطی و احیاناً عقیدتی، بسیاربسیار پیشروتر از زمان، جامعه، ذهنیت و باورهای غالب معاصر خویش بوده است.
آنگونه که در فضای معانی توأم با کلام بلیغ و زبان فصیح حافظ گواه است وی در نهایت سادگی و بهدوراز هرگونه تکلف و پیچیدگی، همواره به پرتوافشانی از خورشید معنوی وجود خویش به دنیای بیرون اولویت داد و آنقدر مناعتطبع داشت و سلیمالنفس بود که با وجود تقابل دائمی با جامعهای منحرف و آدمهای باطل و انبوه خرافات و پایگاه اجتماعی و با هر سطح تحصیلی و شغل و مذهب و ذهنیت و دارای هر صبغه و سابقه فکری و فرهنگی، بهمحض آمدن نام حافظ، خود را در پیشگاهش حاضر میبینند و در این زمینه خود را نیازمند هیچ واسطهای نمیدانند.
حافظ استاد تمامعیاری بوده که میان روند تدریجی رشد دستگاه معرفت بشری در ارتباط با عشق و پروردگار و جهان و آدمی با اساس دستگاه معرفت هستی که یکباره در روز ازل بهغایت خویش رسیده بود پیوندی جوهری و دیالکتیکی عمیق برقرار ساخت.
عمق و ژرفای معانی و مضامین مورداشاره حافظ، هیچگاه دربند کلمات و ردیف و وزن و فنون ـ صنایع ادبی نشد و خواننده هر زمان و با هر حسوحالی، هر جای دیوان حافظ را که بگشاید با نوعی طراوت و تازگی و لحن و آهنگی لطیف مواجه میشود که بسیار دلنشین است و خواننده هر ذهنیت و دغدغهای هم که داشته باشد، همواره از غزلهای حافظ برداشتهای مثبت، الهامبخش و روحنوازی مینماید.
یکی دیگر از اصول اساسی مندرج در غزلهای حافظ، مبارزه وی با ریا و تزویر است که وی را در زمره باطنگرایانی قرار میدهد که به دفاع از نفس و اصالت حضور برخاسته و به تقبیح تمامناشدنی سالوس و زهد ریاکارانه پرداخت، آنجا که میفرماید:
گر مسلمانی این است که حافظ دارد
وای گر از پس امروز بود فردایی
مطابق با فلسفه و ایدهآلگرایی متوجه حضرت خیام، حافظ نیز در فلسفه حضور برای بهرهمندی از لحظه حال و اکنون اولویت قائل بود تا حضور را تابع دغدغههای آینده نیامده نسازیم و دم را غنیمت شمریم، آنجا که میفرماید:
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلی را ...
و یا
حاصل کار گه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست
حافظ کمترین اعتقادی به کلیشهها و برساختههای ذهنی ندارد و ضمن نفی مطلق و طرد آنها، اولویت را میدهد به نوع و جنس ارتباط و تعامل فکری ـ روحی با محیطها و فضاها و آنچه از محیط دریافت میکنیم را امتیاز میداند بر خود محیط و حتی در مقولات معنوی
کوتاهسخن آنکه: حافظ، اعتلای حضور را تنها و تنها در گرو عشق میدانست و عشق را فینفسه متضمن طیطریق پویا و پیشروی در مراتب وجودی تلقی میکرد و باور عمیق داشت که زانوی تعبد را جز درگاه عشق در هیچ محراب دیگری نباید بر زمین نهاد.
(*مطلب ارسالی از بندرانزلی)
(عکس: گیلان فردا)