یادداشت هایی از شهلا اصلی

مجله گیلان فردا- با مردم کوچه و خیابان که هم کلام شوید به نکات جالبی بر می خورید. مردمی که هر روز از کنارشان عبور می کنیم نظراتی دارند که لازم است در آن ها تامل کرد چون واقعیات جامعه ی ما را گاه بهتر از هر جامع شناسی تحلیل کرده و به زبان خودشان به تصویر می کشند.

 

برف محک خوبی است

سرمای هوا تا جان استخوان نفوذ می کند. حالا تصور کنید در آن هوای سرد منتظر ماشین هم بمانید. از تاکسی خبری نیست. برف زیادی باریده و البته تعداد عابران هم کم است و هر یک تا بنا گوش در یقه لباس خود خزیده اند. به خودم لعنت می فرستم که اصلا چرا در آن هوا آمدم بیرون! ولی در همان حین یک عدد تاکسی زرد از راه می رسد و چند نفر سوار می شویم. راننده هنوز چند متر بیشتر حرکت نکرده که یکی از مسافران می گوید: آقا حالا حالا ها این خیابان ها درست نمی شود. با این برف سنگین خدا به دادمان برسد. و مسافر دیگر که سن و سالی از او گذشته در دنبال حرف نفر قبلی می گوید« نمی دانم چرا ماموری، مسئولی دیده نمی شود». خلاصه که مسافران با این که دارند یخ می کنند اما حرف شان را می زنند. یکی از خاطرات برف چهل سال پیش می گوید و یکی برف سنگین ده سال پیش را به یاد می آورد. و صدای سرنشین صندلی جلو شنیده می شود که می گوید« برف محک خوبی است، وقتی همه چیز درست باشد، مدیریت کردن که کار ندارد» و نفر بعدی حرفش را با بله، بله تایید می کند و من پیاده می شوم و خودم را از صحبت های کارشناسی آن ها محروم می کنم...

 

مسئولان چه کسانی هستند

خیلی از ما ها عادت داریم که از اول صبح تا آخر شب تلویزیون روشن باشد، چه نگاه بکنیم و چه نگاه نکنیم. حتی در خیلی از مهمانی ها و دورهمی ها نیز این عادت برقرار است و در همهمه و سر و صدا، صدای مجریان و یا دیگر برنامه های تلویزیون به گوش می رسد. اما گاه همین تلویزیون که می گوییم چرا وقت و بی وقت روشن است، سوژه ای برای صحبت کردن اطرافیان هم فراهم می کند. به عنوان مثال وقتی در برنامه ای به مسئولان اشاره شد، در یکی از همین دورهمی ها دوستی گفت«آخر نفهمیدم منظورشان از مسئولین چه کسانی هستند! هر مدیر و مسئولی که حرف می زند در انتهای حرفهایش می گوید مسئولان باید همکاری کنند! باز مدیر بعدی هم می گوید مسئولان پیگیری کنند و الی آخر. صحبت به اینجا که می رسد می گویم « خب بعضی از کارها به قول کارشناسان فرابخشی است و باید چند مدیر مرتبط رسیدگی کنند» اما قبل از این که شخص دیگری اظهار نظر کند همان دوست ادامه می دهد « درست است که همه باید در کارها همکاری کنند ولی بعضی از مدیران حتی زیر بار مسئولیت حوزه کاری خودشان هم نمی روند. اگر قرار باشد هم مردم بگویند - مسئولان رسیدگی کنند- و هم خود مسئولان بگویند- مسئولان رسیدگی کنند- آنوقت چی می شود!...

 

آوار دیوار مهربانی، یخچال مهربانی را شکست

واقعا که خیلی از ما خوب جو گیر می شویم و گاه افراط و تفریط در خون ماست. تا همین چندی پیش سر و صدا کردیم که  دیوار مهربانی بسازیم  و کمی بیشتر به فکر همنوعان بی بضاعت و... باشیم. با دادن چند تکه لباس کهنه و آویختن آن ها بر دیوار به قول خودمان مهربانی خواستیم مثلا بگوییم که ما بزرگ منشی و بخشندگی داریم!! و پس از آن یادمان آمد که شاید این نیازمندان به مهربانی نیازمند غذا و میوه هم باشند. این کار را هم کردیم ولی فقط در حد چند بار و توسط چند نفر اندک. و پس از آن نه از دیوار خبری بود و نه از یخچال. چون تب و تاب این کار فروکش کرده بود و ما هم درگیر مشغله های ریز و درشت زندگی خودمان! حالا بگذریم که چند بار دیدن وضعیت به هم ریخته و ملال آور دیوار مهربانی شگفت زده ام کرده بود. یک سری لباس بدرد نخور و به قولی داغان و بدتر از آن به جای آویزان بر میخ مهربانی ، ریخته شده در کنار دیوار که بی شک حرمت هر انسانی را در هر شرایطی خدشه دارتر می کند! اما قطعا کم نیستند آن عزیزانی که مناعت طبع در خونشان و در تک تک سلول های بدنشان است و معنی همنوع و انسان بودن را به درستی درک می کنند و بی هیچ منتی، دستی را می گیرند و باری را از دوشی بر می دارند...

 

احتیاط کنید، فرزندان مدیران مشغول کارند

این روزها تقریبا محال است در هر محفل و مجلسی که حضور داشته باشید، حرف از بیکاری و بیکاران نشود. در اتوبوس، نانوایی، مهمانی و ... حرف از بیکاری است و پیامدهای بی حد و حسابش! هر خانواده ای چند جوان فارغ التحصیل بیکار در خانه دارد. مسئولان می گویند شرایط اشتغال در حال بهبودی است. اما بیکاران هنوز بیکار مانده اند. خصوصا بیکاران تحصیل کرده در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و گاه دکترا!! که نشان می دهد بدون هیچ برنامه و آینده نگری شغلی و نیاز بازار کار، رشته هایی در دانشگاه ها ارایه شده و افراد هم مشغول تحصیل شده اند. وقتی دغدغه خانواده ها به خاطر داشتن یک یا چند فرزند بیکار را می شنوید، از گله مندی آن ها هم با خبر می شوید. بعضی ها می گویند چطور اگر کار نیست برای فرزندان مدیران کار هست!؟؟ اینجاست که نمی دانید چه بگویید چون شما هم مصادیش را زیاد دیده اید...

 

بانک ها از چه وقت نزول خوار شدند

وارد بانک می شوم و برگه نوبت را از دستگاه می گیرم. شماره من 138 است و متصدی کامپیوتری شماره 92 را صدا می زند. مجبور می شوم در صف انتظار بنشینم. کنارم چند نفر نشسته اند. صدای صحبت دو مرد میانسال که نزدیکتر هستند توجه ام را جلب می کند. این یکی به آن یکی پیشنهاد می کند که برای رفع مشکلش از بانک وام بگیرد. ولی اولی پوزخندی می زند و با حالت خاصی تکرار می کند«وام!؟» کدام بانک؟ کدام وام؟ صد رحمت به نزول خواران سابق، مگر الآن بانک ها برای مردم رمقی گذاشته اند!» اولی می گوید« خب چاره چیست...» و آن یکی می گوید« آقا این قدر به بانک ها سود و دیرکرد و دوباره سود دیرکرد و از این جور چیزها داده ام که دارم دیوانه می شوم. آخر این که نشد بانک، این که نشد وام!» اگر بانک ها سود نمی کنند چطور است که  هر روز آن ها پولدارتر می شوند و در ساختمان های مجهز و لوکس شعبه جدیدی راه اندازی می کنند و ما فقیرتر و قرض دارتر. چرا مردم را تشویق می کنند که پولشان را برای دریافت سود بیشتر در بانک بگذارند و در این زمینه با هم رقابت می کنند؟! می خواهند خون امثال من و تو را بیشتر بمکند، چون از همان پول ها به افرادی مثل من و تو که هیچ پارتی و سرمایه ای نداریم چندرغاز وام می دهند و بعد خونمان را در شیشه می ریزند! من نمی فهمم کجای این کار بانکداری اسلامی است! خودشان هم که می گویند این کار ربا خواری است ولی باز ادامه می دهند و به فکر امثال ما نیستند».

در همین حین صدای متصدی کامپیوتری به گوش می رسد که شماره 115 را صدا می زند. یکی از آن  دو که بیشتر گلایه مند بود بلند می شود و دو دفترچه در دستش را نشان می دهد و می گوید« ببین این همه قسط داده ام تازه می گویند این ها که دادی سود بوده و به اصل اقساط نرسیدی هنوز...» و در حالی که سرش را به نشانه ناراحتی و تاسف تکان می دهد به طرف باجه می رود...

 

24 میلیون کم هم هست

حتما موضوع حقوق های 24 میلیونی برای مدیران را شنیده اید!! هر چند که مجلس این مصوبه را پس گرفت اما در روزهای  اخیر خیلی ها به خاطر مطرح شدن چنین گزینه ای نه فقط متعجب بلکه  متاسف شدند! آن هم در شرایط امروز و با این وضعیت اقتصادی و داشتن چند بیکار در خانه! بعضی ها گفتند « چرا باید یک کارگر قشر ضعیف که هیچ آینده شغلی هم ندارد در عرض یک ماه بگیرد 800 هزارتومان و یک مدیر که معلوم هم نیست آیا مدیر واقعی است یا مدیر مدیر نما در عرض یک روز بگیرد 800 هزارتومان ! آن هم بدون این که خلاقیت و تدبری داشته باشد!

 و البته بعضی ها هم به طنز گفتند« 24 میلیون حقوق ماهانه برای مدیران تازه خیلی کم هم هست...»

البته بررسی، کارشناسی و پرداختن به ریشه های چنین تفکری که می گوید یکی لایق 24 میلیون در ماه هست و دیگری لایق حتی چهارصد هزار تومان هم نیست از حوصله یک یادداشت چند خطی خارج است، اما نشانه های افزایش فاصله طبقاتی و پیامدهای حاصل از آن را باید جدی گرفت...

به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code