گفت و گوی پایگاه خبری تحلیلی ندای گیلان با یکی از روزنامه نگاران استان چاپ
ممکن است رسیدن به موفقیت سخت باشد ولی محال نیست
5 آبان 00 - 00:08  | 706 بازدید

 

گیلان فردا- در بحبوحه روزمرگی و فراز و نشیب های زندگی و زمانی که ناامیدی و بی‌انگیزگی بر انسان مستولی می شود، دیدن پشتکار و تلاش خستگی ناپذیر افرادی که به رغم همه سختی ها و مشکلات سد های بزرگ جلوی روی خود را کنار زده اند و بر قله موفقیت ایستاده اند، حالتان را خوب می کند! حالا اگر این فرد موفق یک زن باشد که سختی های دوچندان را تحمل کرده تا بهترین خودش باشد موضوع کمی متفاوت تر است.

زنان موفق در جامعه ما کم نیستند که با وجود نگاه های بعضاً خوشایند راه خود را در پیش گرفته اند و حالا پرآوازه شده اند. در ندای گیلان هر هفته سراغ یکی از این زنان موفق می رویم و به گفتگو با آنان می پردازیم.

میهمان این هفته ندای گیلان در “شنبه ها با زنان موفق گیلان یکی از بانوان باسابقه و موفق در عرصه رسانه گیلان است. او روزنامه نگاری را ابتدای دهه ۸۰ آغاز کرده و کمی پیشتر از آن به کار پژوهشی در حوزه علوم اجتماعی پرداخته است.آثارش بارها در جشنواره های رسانه ای به عنوان اثر برگزیده معرفی شده و پس از سال ها تجربه به عنوان خبرنگار، چاپ مجله ای پر محتوا را دنبال کرده که حالا به دلیل گرانی کاغذ و هزینه های انتشار به سختی به چاپ می رسد. با اینکه در دو حوزه به صورت همزمان کار می کند، مادر و دوست خوبی برای فرزندانش است،می گوید “ممکن است رسیدن به موفقیت سخت باشد ولی محال نیست”. گفتگو با شهلا ابراهیم زاده اصلی، خبرنگار با سابقه گیلان امروز و مدیرمسئول مجله گیلان فردا را در ادامه می خوانید:

 

– لطفا خودتان را معرفی کنید و از سوابق کاریتان بگویید. روزنامه گاری را از چه سالی و با چه مطلبی آغاز کردید؟

شهلا ابراهیم زاده اصلی هستم. خبرنگار روزنامه گیلان امروز، مدیر مسئول مجله گیلان فردا، همکار پایگاه خبری مرور، پژوهشگر علوم اجتماعی و کارشناس روابط عمومی. فعالیت روزنامه نگاری ام را از سال ۸۱ به طور رسمی با روزنامه گیلان امروز شروع کردم و با افتخار این همکاری تا امروز ادامه دارد. همین جا از مدیر محترم این نشریه، جناب آقای شکوهی عزیز قدردانی می کنم. اولین گزارش های خبری ام مربوط به مدرسه تیزهوشان میرزا کوچک و مرکز آموزشی استاد معین رشت بود که اردیبهشت ۸۱ در گیلان امروز چاپ شد. همزمان با بعضی از نشریات استانی از جمله نسیم، معین، پیک پزشکان و مدیریت جهانگردی و بعضی نشریات سراسری از جمله ایران، همشهری و مجله علمی دانشگر نیز همکاری داشتم. به شکر خدا در بخش رسانه به دفعات توانستم در جشنواره های استانی، منطقه ای و کشوری مقام کسب کنم. همزمان در طرح های آماری سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان و در بعضی طرح های تحقیقاتی پژوهشی دانشگاهی و شهری رشت نیز فعالیت داشتم و موفقیت هایی کسب کردم. طی دوسال اخیر به جز فعالیت در عرصه رسانه، مسئولیت دیگری به من واگذار شده که امیدوارم به درستی انجام دهم و جا دارد از اعتمادی که نسبت به من داشته اند تشکر کنم.

 

-اگر روزنامه نگار نمی شدید چه شغلی را انتخاب می کردید؟

من همیشه نوشتن را دوست داشتم. اما خیلی اتفاقی وارد عرصه روزنامه نگاری شدم. یادم می آید اوایل سال ۸۰ که دنبال کار می گشتم به دفتر چند نشریه استانی مراجعه کردم تا در بخش مقاله با آن ها همکاری کنم ولی برنامه ای برای جذب نیرو نداشتند. اواخر سال ۸۰ یا اوایل ۸۱ برگه ای روی تابلو اعلانات میدان شهرداری رشت نظرم را جلب کرد که روی آن از طرف روزنامه گیلان امروز نوشته شده بود به چند خبرنگار جهت همکاری نیازمندیم. به دفتر این روزنامه واقع در میدان صیقلان مراجعه کردم. تعداد زیادی برای این کار آمده بودند. خلاصه بعد از ارایه رزومه و پیگیری، چند نفر از ما انتخاب شدیم. سردبیر وقت گیلان امروز هر روز ظهر قبل یا بعد از کار محوله، در باره خبر نویسی کارگاه های آموزشی کوتاه در همان دفتر برایمان برگزار می کرد تا بیشتر با کار آشنا شویم.

اما اگر روزنامه نگار نمی شدم با توجه به رشته تحصیلی ام یعنی علوم اجتماعی(پژوهشگری)بسیار به کار تحقیقاتی علاقمند بودم. در سال های آغاز فعالیت رسانه ای ام چند کار پژوهشی هم انجام دادم. یادم می آید آن موقع ها وقتی به آذر ماه نزدیک می شدیم من مانند آدم شیدا و سرگشته ای که  به دنبال معشوق خود می گردد روز شماری می کردم تا برنامه های هفته پژوهش شروع شود، با علاقه خاصی دوست داشتم کار پژوهشی انجام دهم و در این حوزه مطرح شوم. آن موقع، روزی در یکی از نشریات استانی  در مورد حضور ۱۴ تن از فعالین حوزه پژوهش گیلان در همایش هفته پژوهش در تهران گزارشی خواندم. هیچوقت فراموش نمی کنم که چقدر با خواندن آن گزارش غبطه خوردم که چرا اسم من به عنوان یکی از پژوهشگران استان در آن لیست نیست! برای همین اسم آن افراد را در یک دفتر سررسید یادداشت کردم، چند نفرشان خانم بودند و در انتها با خط درشت نوشتم«با توکل به خدا، شهلا ابراهیم زاده اصلی» و از ته قلب آرزو کردم که برای رسیدن به خواسته ام تلاش کنم. گاه برای جمع آوری مطالب پژوهشی تا نیمه های شب بیدار می ماندم. بعدها در برنامه های مختلف فرهنگی-هنری-اجتماعی با خیلی از آن عزیزان مصاحبه کردم ولی متاسفانه در بخش تحقیقات، به پژوهشگران آزاد کمتر فرصت رشد داده شد و ۹۸ درصد این مقوله در همان سال ها به دانشگاهیان و اعضای هیات علمی واگذار شد. من هم بیشتر درگیر کار رسانه ای شدم و پژوهش اولویت دوم کاریم شد. اما به جز اینها همیشه معلمی و با دانش آموزان بودن را نیز دوست داشتم.

 

-چه معضلاتی بر سر راه نشریات چاپی مانند «مجله گیلان فردا» وجود دارد؟

مشکلات نشریات چاپی دو بخش هستند یک بخش سخت افزاری و بخش دیگر نرم افزاری و هر دو اینها در استانی مانند گیلان که ادعا می شود بالاترین تعداد نشریات را دارد خیلی بیشتر است. طبیعتا افزایش آگاهانه یا ناآگاهانه کمیت بدون هیچ ضابطه و استانداردی باعث کاهش کیفیت می شود. مدیران نشریات مکتوب همیشه درگیر تهیه و تامین هزینه های کاغذ و چاپ بوده اند و در سال های اخیر این دل مشغولی صدچندان شده است، چون سلطان های کاغذ که معمولا هیچ نوع کار انتشاراتی هم انجام نمی دهند همه سهمیه ها را به عناوین مختلف می بلعند و موجب می شوند بازار سیاه کاغذ درست شود.

از سوی دیگر کم پیش می آید که مدیران مسئول به ضرورت استخدام نیروهای حرفه ای و زبده فکر کنند. بنابراین وقتی نیروی درجه یک در نشریات نباشد نمی توان انتظار داشت کار درجه یک ارایه شود و مخاطب فراوان داشته باشد. در سال های اخیر هم به واسطه گسترش فضای مجازی تا دلتان بخواهد سایت های خبری مختلف مشغول کار هستند و متاسفانه کپی پیست شده عرف معمول! اما مهمتر از اینها محدودیت هایی است که وجود دارد و باعث می شود خودسانسوری هایی انجام دهیم و دست آخر از یک مطلب خواندنی و تاثیرگذار یک مطلب خنثی و بی خاصیت نصیب خواننده شود! طبیعتا مجله گیلان فردا هم در همین فضا مشغول کار است. در سال ۹۴ وقتی مجوز انتشار مجله گیلان فردا را گرفتم با خودم عهد بستم در راستای ایجاد یک کسب و کار کوچک فرهنگی، چند نفر را دور هم جمع کنم و تا حد ممکن کار قابل قبولی را ارایه دهیم.

خوشبختانه همین اتفاق هم افتاد و مجله توانست پس از انتشار چند نسخه، از سوی وزارت ارشاد ضریب کیفی ۷۵ را کسب کند ولی روز به روز کار سخت تر شد و آنقدر هزینه های کاغذ و چاپ افزایش یافت که قادر نبودیم به موقع نشریه را با کیفیتی که روز اول شروع کردیم به چاپ برسانیم و دچار تاخیر در چاپ شدیم و البته این وضعیت برای بسیاری از نشریات کشوری و استانی پیش آمد و تیراژ نشریات با این گرانی لجام گسیخته به حداقل رسید. از سوی دیگر هر روز یک سایت و پایگاه خبری اضافه شد. فکر می کنم داریم شعار هر ایرانی یک سایت خبری را عملیاتی می کنیم! خلاصه کار کردن مستقل، در جامعه ما سخت است و اگر کسی هم قول حمایت بدهد به مثابه آن ضرب المثل که می گوید هزار وعده خوبان یکی وفا نشود، نمی توان به چیزی دل بست.

اما اینها را هم کنار می گذاریم، مقوله مهمتر این است که نمی توانید از هیچ مدیر و مسئولی انتقاد کنید و این با ذات کار رسانه در تضاد است. در حالی که رسانه برای شفاف سازی و ارایه اطلاعات درست به مخاطب است و در واقع باید به زوایای تاریک و پنهان نور بیندازد، ولی من از تجربه سال های روزنامه نگاری ام فهمیدم آدم های معروف کمی هستند که ظاهر و باطن آن ها یکی باشد و همان کسی باشند که نشان می دهند. به عبارت دیگر خود واقعی افراد با خود ایده آلی آن ها  یا چیزی که حرفش را می زنند خیلی فاصله دارد. البته فاصله بین خود واقعی و خود ایده آلی در همه ما هست ولی زیاد بودن این فاصله در گروه های مرجع و تاثیر آن بین عموم جامعه بسیار عمیق تر است و پیامدهای بیشماری دارد.

 

-چه مشکلاتی را به خاطر دارید که از سال ها پیش در خصوص آن نوشته اید، اما همچنان به قوت خودش باقی است؟

خیلی زیاد، بیشتر مشکلاتی که در قالب طرح ها و پروژه های استانی یا ملی در گیلان مطرح بوده اند و بارها توسط خبرنگاران مختلف انعکاس داده شده اند هنوز با همان مشکلات و معضلات به قوت خود باقی هستند، به عنوان مثال وضعیت اسفبار رودخانه های رشت، وضعیت فاجعه بار دپوی زباله در سراوان، وضعیت بحرانی تالاب بین المللی انزلی، تغییر کاربری های غیر اصولی و غیرمجاز در زمین های کشاورزی، نداشتن هیچ مبلمان شهری و نگاه زیباشناسی در شهر رشت، ترافیک و خیابان های کم عرض، ساخت و ساز ناهنجار و اعوجاج بناهای مسکونی در کوچه های تنگ و باریک، نداشتن فضای سبز در شهری که اسمش را شهر باران های نقره ای گذاشته ایم، مباحث ابتر مانده پل های هوایی، زیرگذر، تراموا و نظایر آن. باور کنید حداقل طی بیست سالی که من فعالیت رسانه ای دارم بارها این مشکلات نوشته شده است، هر بار چند روز در مورد آن ها همایش و نمایش برگزار شد و دوباره مباحث فوق رفت در صندوقخانه. البته اینها نافی اقدامات خوبی که انجام شده است نیست. اما حرف من این است که در بسیاری مواقع گویا اراده انجام کار وجود نداشته. اگر بعضی مدیران نالایق بودند باید تغییر پیدا می کردند. اما مدیران دولت و نمایندگان مردم گاه همه نواقص را در نبود پول خلاصه می کنند، ولی اگر شخص از خودش هیچ اثر مثبت و قابل دفاعی باقی نگذارد و بیشتر به فکر نفع شخصی و گروهی باشد که دیگر نمی شود به او گفت مدیر و نماینده توانمند! 

 

-آیا طی این مدت مطالب و گزارش هایی در مورد زندگی زنان هم داشته اید؟ وجه تمایز زندگی زنان گیلانی چیست؟

بله، به تناوب با زنان مختلف دانشگاهی، هنرمند، ورزشکار، سرپرست خانوار، کارمند، کارگر، فعال  اجتماعی زیست محیطی، کشاورز، خانه دار، خیًر و بیکار مصاحبه داشتم و گاه با زنانی که مورد بی مهری در خانواده قرار گرفته و در راهروهای دادگاه سرگردان و ناامید با چشمانی غمبار که نمی دانستند چه آینده ای در انتظارشان هست هم گفت و گو کردم. زنان گیلانی نیز از دیرباز مانند همه شیر زنان مومن و فداکار ایرانی برای استحکام و سلامت خانواده خود تلاش می کنند و با به روز بودن و پذیرش فعالیت  بیرون از خانه معمولا مسئولیت های بیشتری را هم به عهده می گیرند.

 

-توصیه شما به دخترانی که دوست دارند جایگاه خودشان را در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی پیدا کرده و بدرخشند چیست؟

به دختران عزیز می گویم خودتان را با تمام وجود و با هر خصیصه ای که دارید باور کرده و استعدادتان را کشف کنید، مطمئن باشید اگر درست عمل کنید موفق می شوید. ممکن است رسیدن به موفقیت سخت باشد ولی محال نیست. اما قبل از توصیه به دختران یا کلا جوانان به پدرها و مادرها توصیه می کنم که از فرزندان خود انتظار نداشته باشند مثل آن ها باشند. در سال های اخیر تغییرات و تحولات نسلی از یک دهه به یک سال رسیده است. اول باید ببینیم بزرگترها چه چیز به جوانتر ها داده اند و بعد از آن ها مطالبه کنند. بعضی از صاحبنظران می گویند تغییرات تکنولوژی در بیست ساله اخیر با تغییرات چند صد ساله برابری می کند، بنابراین بسیاری از بزرگترها دقیقا در بدترین زمان گیر افتاده اند. نه سنتی هستند نه مدرن، هم سنتی هستند و هم مدرن! و این تعارض موجب شده انتظارات نیز دچار دستخوش شود. بنابراین باید بپذیریم که جوان امروز با جوان دیروز خیلی فرق دارد. حال ما چقدر شیوه های مرسوم تربیتی مان را تغییر داده ایم؟ چقدر نیاز جوانان امروز را به درستی می شناسیم؟ چقدر در دنیایی که پول و پارتی حرف اول را می زند برای رسیدن به موفقیت از راه سالم و درست، زمینه فراهم است؟ بنابراین دختران و پسران عزیز و شایسته جامعه ما باید تلاش مضاعفی داشته باشند. فقط هدف داشتن مهم نیست، باید در پیچ و خم راه، بر خستگی و ناامیدی مستولی شد و از تمام آن خستگی لذت برد. معتقد هستم هر موفقیتی، موفقیت دیگر را در پیش دارد. پس برای رسیدن به اولین موفقیت به جد تلاش کنند و مطمئن باشند موفقیت بعدی از راه می رسد.

 

-موافقید کمی هم به زندگی شخصی بپردازیم؟ چطور می توان در عین مادر بودن و تربیت فرزند، در کار هم موفق هم بود؟

طبیعتا برقراری توازن بین وظایف و نقش همسری و مادری و همزمان داشتن مسئولیت اجتماعی کمی دشوار است چون وظایف مضاعفی را بدنبال دارد و گاه مرز باریک بین این نقش ها که باید از هم تمیز داده شود سخت می شود. اما به نظرم نباید برای نشو و نما در عرصه کاری و اجتماعی، عرصه مهم دیگر یعنی خانواده دچار خسران شود. برای همین است که می گویم ما در حالت گذار سنت و مدرنیته گیر کردیم، بسیاری از زنان فرهیخته و توانمند ما نقش های اجتماعی زیادی دارند اما نقش های سنتی شان در داخل خانه به قوت خود باقی است. البته در خانواده های جدید و جوان، همسران آگاه و با احساس تعهد در تغییر درست بعضی از این نقش ها که در هیچ جا نیامده صرفا مردانه باشد یا زنانه، دارند تلاش می کنند و این خیلی خوب است. خب من موقعی تحصیلات دانشگاهی ام را ادامه دادم که دو فرزند خردسال داشتم و اینک به شکر خدا فرزندانم مقطع کارشناسی ارشد را تمام کرده اند و در رشته خود صاحبنظرند و همیشه همراه و مشوق من بوده و هستند. اما قبل از فرزندانم، همسر عزیزم بودند که از هیچ کوششی برای حمایت و پشتیبانی من دریغ نکردند و پیوسته مشوقم بودند. همینکه در کلاس درس یا هنگام تهیه گزارش و خبر و در محیط کار، فکرم آرام بود یک دنیا برایم ارزش داشت و جا دارد از صمیم قلب از زحمات ایشان و فرزندانم که همیشه به من انرژی مثبت دادند تشکر کنم. اما مخاطبان شما باید بدانند بهرحال زندگی پستی و بلندی دارد و همیشه همه چیز گل و بلبل نیست. گاه اختلاف دیدگاه وجود دارد، گاه مباحث مالی مطرح می شود و زمانی هم مشکلات بیرونی ممکن است بر زندگی شخص تاثیر بگذارد، یعنی می خواهم بگویم اینطور نیست که اگر کسی به موفقیتی رسید بگوییم جاده اش بدون هیچ سنگلاخی بوده است، نه، غم و شادی و سختی و راحتی در کنار هم معنا پیدا می کند. فکر می کنم در زندگی خانوادگی، اجتماعی و شغلی، داشتن برنامه ریزی و داشتن نگاه انسانی بسیار مهم باشد. باید اصولی مثل صداقت، وفاداری، امانت، درستکاری، مسئولیت پذیری، نظم و انضباط  که در تمام دنیا ارزش هستند مورد نظر قرار بگیرند تا روابط خانوادگی و کاری در مسیر درست قرار بگیرد.

 

-چه چیزی یا کسی وقتی ناراحت هستید حالتان را خوب می کند؟

در وهله اول در درونم و راز و نیاز با خدایی که همین نزدیکی است. معمولا فرزندانم سنگ صبور من هستند و من هم سعی می کنم سنگ صبور آن ها باشم. می دانید، اینکه کسی باشد که بدون هیچ قضاوت و اظهار نظری شما را ببیند و شما را بشنود بسیار مهم است. اگر چنین کسی در زندگی دارید قدرش را بدانید. اعتقاد دارم شنونده بودن از گوینده بودن خیلی مهم تر است. اما بجز افراد مورد اطمینان، تعجب نکنید اگر بگویم درختان هم دوستان خوبی هستند! من دوست درخت زیاد دارم و هر روز در مسیرم با آن ها حال و احوال می کنم! درختان ریشه در خاک دارند و می توانند تکیه گاه باشند، می توان درختان را در آغوش کشید و زیر سایه آن ها عمیق تر به اطراف نگریست. قدیمی ها می گفتند با آب چشمه درددل کنید، شاید هم درست بود، آب چشمه همه چیز را می شوید و می برد و افکارتان نو می شود. می دانید خوشبختی یک احساس است، خیلی چیزها در اطرافمان هست که می تواند حس خوبی به ما بدهد. به قول شاعر یک فنجان چای داغ، کتابی برای خواندن، پنجره ای برای نظاره به دور دست و گلی که از تماشایش لذت می برید و یا حتی وقتی پرنده عروس هلندی خانگی تان اسم خودش «ساینا» را با آن لحن خاص صدا می زند می تواند خود خود عشق باشد.

 

-عامل موفقیت خود را در چه می دانید؟

این نظر لطف شماست که مرا فرد موفقی خطاب می کنید، فکر می کنم هنوز برای رسیدن به موفقیت باید زحمات زیادی بکشم. به نظرم واژه موفقیت مانند بسیاری از مفاهیم، نسبی است. افراد هم موفقیت را تجربه می کنند و هم شکست را. برای رسیدن به هر موفقیتی باید به معنای واقعی تلاش کرد و زحمت کشید و من اگر موفقیت کوچکی هم داشته باشم آن را تقدیم می کنم به روح پدر ارجمند و مادر نازنینم که پیوسته عاشق خواندن و نوشتن بودند اما به خاطر مسئولیت یک خانواده پر جمعیت، کمتر فرصت می کردند که به دلمشغولی های خود برسند.

 

-بزرگترین آرزوی شما چیست؟

خب آرزوها دو دسته هستند. آرزوهای بزرگ برای کل جامعه مثل کم شدن شر ویروس کرونا از سر مردم ایران و جهان، رسیدن به صلح جهانی، نگاه انسانی و اخلاقی جوامع نسبت به هم، بهتر شدن وضعیت کشور عزیزمان از هر نظر و داشتن سلامتی و گشایش خیر در کار و زندگی برای همه. بعد از آن آرزوهای شخصی و خانوادگی قرار دارند و درخواست من هم از خالق هستی سلامتی، شادی و موفقیت برای اعضای خانواده است.

 

-آخرین کتابی که خواندید چه بود؟ و دوست داشتید کدام کتابی که خواندید، خودتان نویسنده آن بودید؟

معمولا اگر فرصتی دست دهد چند کتاب همزمان برای مطالعه دارم. کتابی در محیط کار و کتاب دیگری در منزل.  قرآن هم روی میزم هست و گاه چند آیه را برای دل خودم تلاوت و گاه در معانی آن مکث می کنم. دیوان حافظ و مولوی هم کنار دستم هست و هر از گاه که تنها باشم اشعاری از این غزلیات را با صدای بلند برای خودم دکلمه می کنم. تا به حال به این فکر نکردم که کاش جای فلان نویسنده بودم اما در حال حاضر هر وقت فرصت کنم خاطرات کوتاهی از دوران قدیم و روزمره زندگی را برای دل خودم می نویسم. کتاب صد سال تنهایی و کتاب با خالق هستی را فعلا مطالعه می کنم البته با توجه به گسترش گوشی های هوشمند، مطالعه صرفا به خواندن کتاب کاغذی خلاصه نمی شود.

(منبع:پایگاه خبری تحلیلی ندای گیلان و روزنامه گیلان امروز– مصاحبه:نوشین میربلوک)

 

 

  

 

 

برچسبها : ،
به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code