نگاهی به بازی دو تیم ملوان و استقلال در جام حذفی چاپ

گیلان فردا، سروش ملت پرست-اصلا" هیچ تفاوتی در اصل قضیه وجود ندارد که فی نفسه "سرمایه داری" (به ظاهر جذاب و خوش نقش و نگار و باطنا" خبیث و بی وجدان و بی اخلاق) اساس و الفبایش نبوده و نیست جز تزاید و انباشت و انحصار روزافزون یک سو: تولید و عرضه و سوی دیگر: دنباله رو و مخاطب و مشتری؛ (آن هم تا حد ممکن مشتریان و مخاطبانی سراسر منفعل و مقلد) که این حفظ بازار و مشتری،  با هر الگو و متد و شیوه و پروپاگاندا-تبلیغات و...صورت می گیرد.


(صدالبته ارزشی و اخلاقی بودن عناوین یادشده کلا بی معنا و بی مصداق است و هیچ محلی از اعراب ندارد)... و ما و امثال ما [آدمهای غالبا "شهرستانی"- ساده و معمولی بیزار از توده وار بودن و اتمیزه شدن و ابزاربودن در قبال این هیولای هفت سر سرمایه داری] نیز هیچ امیدی به پاکسازی و اخلاقی شدن ریزودرشت بازی‌ها و طنازی های "بی شرف آباد" سرمایه داری و تبلیغات تهوع آورش نداشته و نخواهیم داشت.


یقینا در فینال دراماتیک پریروز ۸ خرداد میان ملوان بندرانزلی(به عنوان یکی از دورترین تیم‌های فوتبال و کانون های فوتبالی- و حتی اجتماعی کشور)، نسبت به ارکان - مختصات  سرمایه داری،  با آبی پوشان پایتخت (به عنوان یکی از نزدیک ترین تیم های فوتبالی کشور به سرمایه داری بی بندوبار جاری در کشور و به تبع آن یکسری جریانات سیاسی و رخنه کرده در کلیت فضای سیاسی)  شاهد بازی ای بودیم که دقیقا همان ساختار- بافتار سرمایه داری جرار و افعی صفت ارائه نمود و به سادگی هرچه تمامتر( و صرفا تحت عنوان کلیشه ای چون: خطای داوری!)  کل این حق کشی از مدتها پیش تعریف شده و به مرحله اجرا درآمده،  که در دیدار یادشده سخت جلوه گری نمود، طبیعی شمرده شده! و با فضاحت و پررویی تمام  از بازنگری مبرا دانسته شد!
حال به نسبت بازبودن و یا بسته بودن جوامع و نقدپذیری ارکان و زیرمجموعه های حکومتی - دولتی و نیز پروبال گرفتن جامعه مدنی و دخالت یافتن جریانات و افکار اجتماعی(بیرون از هسته حکومت - دولت) در سیاست‌های کلی و برنامه ریزی ها و اقتصاد و...است که میزان این انحصارات و پیامدش نابرابری ها- تبعیض ها و تباهی های اجتماعی دچار نوساناتی خواهد شد. 


در برخی جوامع چون ایران، از‌ شدت تکرار، این قبیل تبعیضات اصلا" بخشی از مسیر موفقیت و  قهرمانی سرخابی ها و امثالهم اند(چراکه کمیت از آن آنان است و دم زدن از هر نکته ای ورای کمیت، در تضاد با استانداردهای {بی ارزشی های} حامیان مالی شان قرار دارد!)


ناگفته مشخص است که در جوامع بسته ای چون ایران کنونی؛ با وجود همه شعارها و حرفهای عوام فریبانه و داستان‌هایی که در زمینه نفی هرگونه تبعیض و نابرابری سر داده می شود، در مسائل و زمینه های اجتماعی(در این یادداشت اشاره مستقیم به مقوله فوتبال و دیدار فینال پرحرف و حدیثش مورخه ۸ خرداد۱۴۰۴) باز هم این افعی هفت سر سرمایه داری است که پیشتازی می کند و جریان بازی را با ابزارهای پیداوپنهانی که در اختیار دارد به انحراف خواهد کشاند{دقیقا مطابق فینال نفسگیر ۸ خرداد ملوان با...}.


با مقدمات یادشده، به محض  مشخص شدن رقیب ملوان بندرانزلی در دیدار فینال جام حذفی، بیش و پیش از آنکه متوجه ظرفیت‌ها و ظرافت‌های فنی - تاکتیکی رقیب باشم(که مشخصا در فصل اخیر بی سروسامان بود و نامقتدر) همین واقعیت تلخ در ذهنم ریشه دواند که به ۱۰۰۱ دلیل نامطلوب و ناخوشایند(درصدشان تبلیغات نابرابر  و القائات مزخرف و گرایشهای توده وار) تیم رقیب از پشتوانه چندین میلیونی برخوردار است و قطعا اقتصاد و سرمایه داری پیوندیافته با تیم فوتبال استقلال تهران و یقینا مشرف و مسلط بر آن، دقیقا برای تداوم بخشیدن به مولفه هایی چون: مخاطب محوری! و مشتری مداری؟! و خروجی همه اینها دراختیارداشتن و از کف ندادن بازار( که با راه یافتن به بازی‌های آسیایی بر ارزش‌های مادی اش افزوده خواهد شد) چنین بر شخصیت‌های حقیقی و حقوقی مرتبط با برگزاری این دیدار میان - شاید به تعبیری بتوان گفت: بی سیاست ترین و سیاس ترین تیم‌های فوتبال کشور - چون همیشه دیکته خواهد نمود که : به هیچ وجه من الوجوه  ملوان نباید قهرمان شود و ملوان نباید در عرصه مسابقات آسیایی، به عنوان نماینده ایران برگزیده شود...


احتمال قریب به یقین خودِ سرمربی کنونی ملوان که  هم و غمش معطوف موفقیت ملوان بود و با توجه به رده هفتمی در لیگ برتر و صعود به دیدار فینال جام حذفی(در یک فصل و آن هم در مقابل بسیاری تیمهای یک و سروگردن بالاتر از لحاظ دارابودن ساختار باشگاهی و سازماندهی تیمی و انواع و اقسام حمایتهای اقتصادی - سیاسی و...)انصافا" از سرمربیان دیگر ملوان، امثال استیلی ها و مایلی کهن ها و... توانمندتر نشان داد، خیلی خوب متوجه این تبعیضهاست؛ چراکه در همان سال ۱۳۹۰ که همراه با سرخ پوشان پایتخت وارد میادین فوتبال می شد در دیدار فینال جام حذفی(که خرداد آن سال به صورت رفت و برگشت برگزار  شد) رویاروی تیم شهر خود و ملوانان بندرانزلی قرار گرفت؛ و چه قرارگرفتنی!؟ که در بیرونی ترین و عمومی ترین نما، ناداور دیدار فوق(علیرضا فغانی)  علی رغم بسیاری تجارب و توانایی ها، در آن روز و قضاوت در دیدار رفت، کاملا" عامدانه نقش خویش را در زمینه سوت زدن غرض ورزانه بر ضد ملوان و به سود تیم آن روزهای مازیار زارع و اصحاب و اعوان اقتصادی - سیاسی ایفا نمود... و همین علی دایی  با وجود موضع گیری سالهای اخیرش، آن سالها و خاصه فینالی که بوی مشمئزکننده تبانی و عقده گشایی از آن به مشام می رسید، در جبهه باطل ایستاد...


اصلا" به یاد ندارم که موضع آن روزهای سرمربی کنونی ملوان در قبال آن حق کشی؛ تازه آن هم نسبت به تیم شهرش که هم خود و هم پدرش(اصغر زارع) بازیکن - دروازه بانش بوده اند چه بوده است؟! شاید همین کلیشه که:"خب پرسپولیس تیمم بوده و متعهدانه براش بازی کردم دیگه!!..."


آقای سرمربی ملوان! جدا از همه توهمات و غوغاسالاری ها، کمترین تردیدی نداشته باش که هر آنچه در مسلخ ناداوری ۸ خرداد۱۴۰۴ بر ملوان رفت، دقیقا استمرار همان ناداوری رواداشته شده  در حق ملوان در خرداد ۱۳۹۰ می باشد؛ با این تفاوت که آن سال با حق کشی قهرمان شدید و ساکت بودی و امسال با حق کشی نایب قهرمان شدیم و حال چه ناراحتی و حق جو و مغشوش و آشفته؟!!!! اما اعتراضی چقدر دیر و نافرجام...


از منظری دیگر: سفرم به اراک برای تماشای  دیدار فینال  محقق نشد. شد پنج شنبه ۸ خرداد، به هیچ وجه نمی توانستم در تهران بمانم. دلم در انزلی بود و ذهنم در اراک. اینکه ملوان یک پای فینال جام حذفی باشد و نبض و نفس و شور زندگی در یک شهر با خرامیدن قوی سفید، تنظیم گردد و انرژی روانی یک شهر و شهروندانش و خیلی های دیگر، با ملوان از مرزهای منطق و رویا گذر کند، کم مسئله ای نبود...پس: "انزلی منتظر ماست بیا تا برویم!!"...و پیش به سوی انزلی!


۸ صبح پنج شنبه؛ با پیراهن ملوان بندرانزلی بر تن[یادگاری از واپسین دیدار ملوان در نخستین دوره لیگ برتر،خرداد ۱۳۸۱ و پیراهن شماره ۵ ای که بر تن حسین تلقینی بود] از ترمینال غرب راهی انزلی شدم؟!!!هرچند باران کوچولو از من خواسته بود برای تماشای بازی ملوان به اراک برویم...و مادر باران جان! طعنه وار گفت: در روزی که انبوه مردم از انزلی برای تماشای فینال راهی اراک  هستند، تو از تهران به انزلی می روی؟!! آخه تو دیگه کی هستی؟ و خنده مستانه ای کرد.

حدود ساعت ۱۴ به انزلی رسیدم.  بیش از هر چیز دنبال اطلاع از جایگاه نصب "تلویزیون شهری" بودم که در در حضور انبوه دوستداران ملوان دیدار فینال را پخش کند.

حدود ساعت۱۷:۳۰ در آرامستان انزلی، پس از ادای احترام به پدر، دقایقی سر مزار زنده یاد بهمن صالح نیا رفتم(که همسرشان هم حضور داشتند) و توامان آرزوی موفقیت ملوان را نمودیم. رسیدم خیابان ناصرخسرو، مردم یک شهر؛ فردی و جمعی، پیاده و سواره به سمت ساحل دریای خزر رهسپار بودند. راس ساعت ۱۹ در ابتدای موج شکن انزلی- ساحل دریای خزر و کنار کشتی میرزاکوچک خان بودم.

همه آمده بودند، هارمونی دلنوازی از دوستی و همدمی و همدلی میان چندین نسل؛ کودک و جوان و میانسال و کهنسال و دختر و پسر و مدرن و سنتی و...بی واسطه و به زیبایی تراکم آن همه احساس در آستانه انفجار از سوی مردم یک شهر حس می شد.

آه! با قهرمانی ملوان چه رویایی می شد این شباهنگام عاشقانه مان در کنار ساحل و زیر سقف غرورانگیز خاطرات مشترک و بی بدیل مان از بدو کودکی تا حال...

بازی آغاز شد. برتری از آن ملوان بود و توپ و زمین کاملا در اختیار سربازان بی ادعا...یکی - دو فرصت از کف رفت، ناخودآگاه گفتم"نزنی می خوری"...حریف، حریف قابلی نبود، حداقل در برابر اراده ملوانان، اما پس چشم پوشی نسبت به اخراج بازیکن آبی پوش و نیز خطای مسلم  در دقیقه ۴۵ روی بازیکن ملوان. هر چه به انتهای وقت قانونی و اضافه نزدیکتر می شدیم از کوبندگی و آن انسجام ملوانان کاسته می شد و در عوض آبی پوشان بیشتر در زمین ملوان آفتابی می شدند.

این میان از یک چیز مطمئن بودم، اگر حتی سر سوزنی در منطقه هجده قدم و آن حوالی فرصت گیرشان بیاید قطعا استفاده خواهند کرد ... هرچه که از زمان بازی می گذشت هیجانات میان انبوه تماشاگران دیدار ملوان در کنار ساحل افزایش می یافت و فراگیرتر و غراتر به حمایت از قوی سپید محبوبشان می پرداختند. ساعت از ۲۲ گذشته بود و دیگر از دقیقه ۱۱۵ دوست داشتم داور سوت پایان بازی را بزند و کار به ضربات پنالتی کشیده شود....و شد آنچه نباید می شد! دقیقه ۱۱۹ و در شرایطی که بازیکن ملوان نقش بر زمین بود و داور معلوم الحال، بی اعتنا به این قضیه، متاسفانه توپ وارد دروازه ملوان شد و جام از دسترس مان خارج....و زیباترین رویاهایی که برای هنگامه پیروزی و فتح ملوان ساخته بودیم، نقش بر آب شد...

پی نوشت۰: مثل خیلی چیزهای دیگر در دل این جامعه به شدت متظاهر( خاصه اهل فوتبالش) عنوان و مفهوم(فرپلی) نیز حجاب و نقابی بیش نیست. همانند همان دست دادن و احوال پرسی های مزورانه شروع بازی ها. چرا لحظاتی قبل از دقیقه ۱۱۹ که مدافع ملوان، روی زمین افتاده بود، بازیکنان مردم دار، باشعور، بامروت و نیک نفس استقلال تهران، صحنه را ندیدند و با اقدامی جوانمردانه بازی را نگاه نداشته و توپ را به بیرون نزدند؟!(جوانمردی در قبیله شمایان مدتهاست که به خاک سپرده شده...)


۱: آقای وریا غفوری! تو و امثالهم که اینقدر خود را مدافع حق و عدالت نشان می دهی و به زعم خویش با دردهای مردم همسویی که برای دلجویی از دخترکی که مادر خویش را در جریان اعتراضات سال۱۴۰۱ از،دست داده، راهی شهر و دیارش می شوی، چرا به صرف هم تیمی بودن و سابق بر این آبی پوش بودن، بی عدالتی جاری در دیدار فینال را از یاد بردی و بلافاصله تبریک قهرمانی را به تیمی گفتی که دقیقا با توسل به همان حق کشی و بی عدالتی که ظاهرا از آن بیزاری، جایگاه قهرمانی را از ملوان ربود؟؟احتمالا اقدام سال۱۴۰۱ تو امثال تو صرفا تحت تاثیر یکسری هیجانات زودگذر بوده و نه به خاطر درکی عمیق از مفهوم عدالت...


۲.آقای سرمربی ملوان! همه اجحافات صورت گرفته نسبت به ملوان درست، اما چرا هرچه از زمان بازی می گذشت، بروبچه های ملوان کم جربزه تر و غیرهجومی تر ظاهر می شدند، که انگار از یک زمان به بعد،تمایل داشتند به کشیدن بازی به ضربات پنالتی؟!


۳. وزیر ورزش آذری تبار! و گیلانی دیار! ملوان در هیچ دوره ای از هیچ رانت و پوئن چسبیدگی به سیستم و ساختار سیاسی بهره نبرده و بازهم نخواهد برد(چرا که اصالت ملوان و مکتب فوتبال منبعث از آن، چنین اجازه ای نخواهد داد). این قبیل "شبه قهرمانی ها" پشیزی نمی  ارزند... اگر، اگر و اگر خود را مدافع حق و حقیقت در پهنه فوتبال کشور می دانی، با اراده نیک پایانی بگذار بر انبوه فساد و رانت و بی اخلاقی و حق کشی در فوتبال کشور[صحبتهای محمد احمدزاده در مراسم تشییع زنده یاد بهمن صالح نیا را به یاد خواهیم سپرد]...


۴.دوستداران و خانواده بزرگ ملوان:شب فینال چهارشنبه ۸ خرداد، پایان بسیار تلخی رقم خورد برای ما و ملوان، اما همانطور که حتی قهرمانی ملوان نیز،نه پایان کار، که تنها به منزله نقطه شروع  بسیاری تغییر- تحولات عمیق و معنادار می توانست تلقی شود، امید که همین نایب قهرمانی در مجموعه باشگاهداری- تیمداری ملوان، آغازگر   پویایی و تفکر سالم و حرکت درست در مسیر موفقیت‌های  باشد( دقیقا در تضاد با همان سرمایه داری بی بندوبار) و یقینا در مسیر صعب درستی و اخلاق مداری...و امید آنکه این اقیانوس احساسات راستین و اکسیر معنوی و انرژی ناب نسبت به ملوان، در دیگر زمینه های اجتماعی انزلی -غازیان و درصدشان بحران هایی چون: مرداب و بیکاری و اقتصاد و مسئولیت ناشناسی ها و هویت زدایی ها و لاکچری بازی‌ها...نیز به عینیت درآید.

 

 

به اشتراک بگذارید:

نظر بنویسید:

security code
تبلیغات و اطلاع رسانی

InShot_20250614_171818249

مشاور و نماینده بیمه عمر و زندگی سامان

InShot_20250515_185755132

جای تبلیغ شما

12990487_902