ملودی دلنواز در شهر باران های نقره ای
25 آذر 94 - 14:09 | 1842 بازدید
گیلان فردا- هر از گاه صدای زیبای نواختن آرشه ویلون در همهمه و شلوغی خیابان علم الهدی میدان شهرداری توجه ام را جلب می کرد. و احساس می کردم این ملودی های زیبا هر چند لحظاتی کوتاه، خستگی را از روح و روان رهگذران می گیرد. از آنجا که کمتر شاهد چنین اتفاقی در سطح شهر هستیم ( البته گاهی افراد آکاردون نواز که معمولا حرفه ای هم نمی نوازند در سطح شهر تردد می کنند و صدای سازشان شنیده می شود که در جای خود این موضوع هم قابل تامل است) کار این نوازنده جوان برایم همراه با خلاقیت بوده است. بهرحال باید قبول کنیم که علی رغم نواختن ساز در اماکن عمومی در بسیاری از کشورها و شهرها از جمله در تهران اما هنوز شهرهای کوچکتر از این موهبت برخوردار نیستند. بنابر این وقتی در چنین فضایی جوانی کمر همت می بندد و هنرش را تقدیم مردم کوچه و خیابان می کند باید قدرش را دانست و حمایتش کرد. ولی به راستی در واقعیت وضع چطور است؟
وقتی روزی از همین روزهای پاییزی در حال نواختن ویلون بود به سراغش رفتم. و دعوتش کردم تا برای گپ و گفتی دوستانه روی نیمکت تعبیه شده پیاده راه شهرداری بنشینیم.
شاید چیزی که بیش از هر نکته در صحبت با این جوان نظرم را جلب کرد صداقت در گفتارش بود. هر چند که من به سبب تفاوت سن در بعضی از حوزه ها دیدگاه دیگری نسبت به او داشتم اما حرف دلش را می فهمیدم. و آن اینکه او هم مثل هر هنرمند دیگری نیاز به حمایت داشت و دارد. حمایتی که گاه دانسته یا ندانسته و یا بنا به مصلحت فراموش می کنیم ولی شعارش را می دهیم!
اشکان ارزبیگی متولد 1365 است. می گوید نزدیک 13 سال است که ساز می زند.
وقتی از تحصیلاتش می پرسم می گوید:« در رشته عمران دانشگاه صومعه سرا دانشجو بودم ولی دو ترم مشروط شدم.علاقه ای به درس ندارم. البته دیپلم عمران دارم و در دوران دانش آموزی همیشه نمره ریاضی ام 19 و نمره شیمی و فیزیکم هم 20 بود. ولی زیاد به درس علاقه نداشتم. پدرم همیشه می گفت (برو مهندس شو تا پول در بیاری، بعد منو دعا می کنی) ولی الان می بینیم که چقدر مهندس و کارشناس ارشد بیکار در جامعه داریم.»
می پرسم نظر خانواده نسبت به کاری که می کنید چیست؟ پاسخ می دهد: «متاسفانه پدرم هیچوقت موافق ساز زدنم نبود. بارها برای این هنر تحقیر شدم. چون پدرم می گفت« از این کار پول در نمی آید».
از اشکان می پرسم چرا همزمان با کار هنری شغلی برای خودش پیدا نکرده؟
می گوید:«پدرم سال ها در همین گذر سبزه میدان مشغول به کار بوده است. ما کبابی داشتیم و الآن که پدرم مریض است عمویم آنجا را می چرخاند. من هم آنجا کار می کردم. ولی قبول کنید روزی 12 ساعت کار کردن با درآمد کم دیگر فرصت و قوت و انرژی برای آدم نمی گذارد که وقتی شب به خانه می آید کار هنری را پی بگیرد. برای همین دیگر در مغازه کار نکردم.»
می گویم شنیده ام که دو برادر دو قولو هستید. می گوید بله. من ویلون و تا حدی پیانو می نوازم و برادرم افشین گیتار کلاسیک.
آیا دوره دیده اید؟ بله دوره دیدیم، من پیش استاد فکوری و برادرم پیش استاد فلک انگیز ساز زدن را یاد گرفتیم.
چند وقت است که در خیابان ساز می زنید؟
«از خرداد 94 در خیابان علم الهدی برای مردم ساز می زنم. مردم بیشتر قدر هنر مرا دارند و از من حمایت می کنند.»
می گویم فکر می کنید چند درصد از رهگذرانی که از کنارتان عبور می کنند و یا از شما حمایت می کنند هنرتان را می شناسند؟ پاسخ می دهد:« خب می دانم که خیلی از رهگذران که با من همراهی می کنند ممکن است اطلاعات تخصصی از این هنر و این ساز نداشته باشند ولی یا از روی دلسوزی و یا از اینکه لحظاتی آهنگ زیبایی تقدیم شان می کنم از من حمایت می کنند. و من واقعا از محبت آنها ممنون هستم. اما دو گروه دیگر هم هستند. که یک گروه انرژی مثبت می دهند و یک گروه انرژی منفی. چون تعدادی خودشان هنرمند هستند و قدر هنر و ارزش کار را می دانند و حمایت می کنند که برایم بسیار با ارزش است. ولی متاسفانه تعدادی از جوان های هم سن و سال وقتی از کنار آدم رد می شوند با متلک و حرف های بیهوده آدم را ناراحت می کنند. برادرم بخاطر حرف های همین آدم ها دیگر در خیابان ساز نمی زند. قبلا او هم مثل من برای مردم ساز می زد ولی الان دیگر انگیزه ای ندارد.»
حرف به اینجا که می رسد می پرسم آیا خودتان هم از هنرمندان دیگر حمایت می کنید؟ بلا درنگ می گوید:« بله، مثلا من هیچوقت سالن سینما را خالی نمی گذارم و به اندازه خودم حمایت می کنم. هرچند که بعضی فیلم ها چندین روز و طولانی مدت بر پرده سینما می ماند ولی بعضی فیلم ها را سریع بر می دارند، یعنی سلیقه ای عمل می کنند.»
پیشنهاد می کنم برای کارش مجوز بگیرد. می گوید:« قصد دارم مجوز بگیرم، ولی متاسفانه گاهی برخوردها طوری است که جوانان را سرخورده و بی انگیزه می کنند.»
ادامه می دهد:« چند سال مریض شدم ولی خوشبختانه هفت ماه است که خوبم. خب اگر شما سال ها فقط در خانه برای در و دیوار ساز بزنید مریض نمی شوید؟ بالاخره هر کس یک استعداد و هنر و ظرفیتی دارد. اگر قرار باشد افرادی مثل من هیچ حمایتی نشوند و حتی وقتی که در سرما و گرما و در خیابان برای عموم مردم ساز می زنند باز هم برخورد نامناسبی با آنها بشود قبول کنید که سرخوردگی بیشتر می شود. در حالی که همه جای دنیا هنرمندانی در خیابان برای عموم مردم ساز می زنند و خیلی هم استقبال می شود. همانطور که تئاتر خیابانی داریم می توان از این هنر هم استفاده کرد.»
با اینکه میدانم نصیحت در هر زمان و مکان اثر بخش نیست و اصولا بزرگترها باید از نصیحت های کلیشه ای و تکراری دست بردارند اما ناخودآگاه احساس مادرانه و خواهرانه ام گل می کند و می گویم بهرحال شما باید خیلی تلاش کنید، چرا همراه با کار هنری به درستان ادامه نمی دهید. الآن شرایط تحصیل در بعضی از دانشگاه ها کمی راحت تر است.
می گوید:« یعنی اینکه من الان با دیپلم ساز بزنم یا با فوق لیسانس فرقی دارد»؟
می گویم بله، اگر هم هنر و هم درس را دنبال کنید بهتر است، چون هر قدر هم اگر سطح دانشگاهی پایین باشد باز به شما دیدگاه می دهد و می توانید حرف های بیشتری برای گفتن داشته باشید. و البته از شما چه پنهان به او سفارش می کنم که از هر نظر مراقب خودش باشد و اگر می خواهد در کارش به موفقیت برسد باید مردم دار باشد.
ساعت نزدیک چهار می شود و کم کم آفتاب بی رمق عصر پاییری نسیم ملایمی را به همراه می آورد. برای این جوان شهروند هنرمند آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم و یک بار دیگر به او می گویم که صدای زیبای نواختن ویلونش با آن اندازه ملایم و مطبوع بسیار لذت بخش و دلنشین است.